گنجشکهای زیرک
امین بهاریزاده
یک خانواده در پارک
صبحانه را که خوردند
ته ماندههای نان را
همراهشان نبردند
*
گنجشکهای زیرک
این صحنه را که دیدند
هی دسته دسته از راه
چون باد سر رسیدند
*
با شور و شوق و شادی
یک جشنِ خوب و زیبا
گنجشکها گرفتند
با دور ریزِ نانها
پیراهن خالخالی
عفت زینلی
پوشیده بودم امروز
پیراهنی پر از خال
تویِ حیاط رفتم
لِیلِی کنان و خوشحال
یک کفشدوزکِ ناز
یکدفعه دید من را
احساس میکنم گفت
بهبه ببین چه زیبا!
داریم هر دویِ ما
پیراهنی زرشکی
شیک و قشنگ و جالب
با خالهای مشکی
ارسال نظر در مورد این مقاله