10.22081/poopak.1994.74055

اعتراف های کوچک

کلیدواژه‌ها

موضوعات

اعتراف های کوچک

عباس قدیر محسنی

خدایا یادت هست یک روز مامان می خواست قوری چینی را از توی کمد بردارد که یکدفعه دید قوری از وسط نصف شده است. مامان فکر کرد قوری خود به خود شکسته؛ ولی خدایا من قوری را از وسط نصف کرده بودم. البته فقط می خواستم توی آن آب بخورم اما یکدفعه از دستم افتاد و نصف شد. خدا کند مادر مرا ببخشد البته اگر بفهمد.

خدایا یادت هست که یک روز نمره ریاضی ام ۱۹ شد. آن وقت بابا و مامان که خیلی تعجب کرده بودند به من جایزه دادند. خدایا باید بگویم نمره ریاضی من ۹ شده بود و یک را خودم به آن اضافه کردم تا بابا و مامان دعوایم نکنند. خدایا می شود مرا ببخشی؟

CAPTCHA Image