نجات دالی (ص 46) پرت و پلا (ص 47)

صفحه‌ی 21:

همون لحظه‌ای که عقاب پنجه‌هاشو برای گرفتن جوجه‌اردک باز کرد، جامپی هم رسید و فریاد زد: «نه! نمی‌تونی این کار رو بکنی!» و با پهلو به عقاب ضربه زد. عقاب با ناراحتی اعتراض کرد و گفت: «تو ناهار منو دزدیدی.» و پرواز کرد و دور شد. بالأخره جوجه‌اردک نجات پیدا کرد.

صفحه‌ی 22:

کواک، کواک، کواک، پدر و مادر جوجه‌اردک صداش می‌کردن. اون‌ها به سرعت پیش جوجه‌شون اومدن و بعد از اون‌ها، خواهرها و برادرهاش کوییک، کواک، کوییپ، کواپ و کوییش با بیش‌ترین سرعتی که می‌تونستن، خودشونو رسوندن. همه‌ی اردک‌ها از جامپی که کواک رو نجات داده بود، تشکر می‌کردن. اون‌ها خیلی کواک‌کواک و جیک‌جیک می‌کردن. بعد از مدتی، جامپی اون‌ها رو آروم کرد و توضیح داد که من، یعنی الیور، برای خوردن پرنده‌ها حساسیت دارم و بعد، اون‌ها از این‌که کنار من هستن، کاملاً احساس امنیت می‌کردن.

صفحه‌ی 23:

اون روز ما بعدازظهری شاد داشتیم. جوجه‌اردک‌ها دوست داشتن داخل کیسه‌ی کانگورو برن و سواری بگیرن. در آخر، بعضی از اون‌ها برای بازی روی پشت من سوار شدن. چه تصویری! یه گربه‌ی سیاه تربیت‌شده که اردک‌ها پشتش سوار شدن! خداحافظ اردک‌ها!

=======

پرت و پلا

مترجم: سیدحسین فدایی‌حسین

خرس قطبی

در سرزمین خرس‌های قطبی، همه‌جور امکاناتی برای اون‌ها وجود داره؛ برای همین خرس قطبی در تمام طول سال فقط دراز می‌کشه و استراحت می‌کنه.

فکر می‌کنم توی دلش آرزو می‌کنه که خورشید هیچ‌وقت بیرون نیاد؛ چون با درآمدن آفتاب، یخ‌ها ذوب می‌شن و اون تخت‌خوابش رو از دست می‌ده.

****

هشت‌پا

همیشه برای رفاقت با یه هشت‌پا مشکل داشتم؛ مشکل اولم اینه که وقتی با اون قیافه‌ی خون‌سرد و بی‌تفاوتش می‌پرسه: «ما قبلاً هم‌دیگه رو دیدیم؟»

نه یا آره؟ نمی‌دونم چی بگم!

چون هشت‌پاها همه‌شون به‌شدت شکل هم هستن.

مشکل دومم اینه که وقتی می‌خوام باهاش دست بدم، نمی‌دونم کدوم یک از اون هشتا شاخکش رو بگیرم؛ آخه اصلاً معلوم نیست که کدوم دست‌هاشه و کدوم پاهاش!

CAPTCHA Image