روباره ناقلا و مرغ بَلا (ص 44) ، پرت و پلا (ص 45)

روباره ناقلا و مرغ بَلا (ص 44) ، پرت و پلا (ص 45)


روباه ناقلا که خیالش راحت بود، با خودش گفت: «کمی استراحت می‌کنم. بعد سرحال می‌روم خانه و مرغ بَلا را می‌خورم.»

9. مرغ بَلا که صدای خرّوپف روباه را شنید، درِ کیسه را آرام باز کرد و بیرون پرید. بعد با صدای آرام گفت: «آهای روباه ناقلا، نمی‌تونی منو بگیری.»

10. خانم‌مرغه، با کمک دوتا خرگوش‌کوچولو، کیسه‌ی روباه را پر از سنگ کردند. خانم‌مرغه از خرگوش‌کوچولو تشکر کرد و رفت به طرف خانه‌اش. روباه که حسابی خوابیده بود، بیدار شد و کیسه‌اش را برداشت و به طرف خانه‌اش رفت.

11. طبق دستور کتاب آشپزی، یک دیگ پر از آب روی آتش گذاشت. آب که جوش آمده بود و قُل و قُل می‌کرد، روباه، سرِ کیسه را به طرف دیگ جوشان گرفت و گفت: «من روباه ناقلام. می‌خوام بخورمت.»

12. اما به جای مرغ بلا، اینِ سنگ‌ها بودند که می‌افتادند توی دیگ. با افتادن سنگ‌ها توی دیگ، آب داغ هم از توی دیگ به طرف روباه پاشیده می‌شد. صدای «‌سوختم، سوختم» آقاگرگه توی جنگل پیچید. حیوان‌های جنگل خوش‌حال شدند. مرغ بَلا هم با بچه‌هایش با خوبی و خوشی زندگی کرد.

=============

پرت‌وپلا

مترجم: سیدحسین فدایی‌حسین

آفتاب‌پرست

آفتاب‌پرست‌ها موجودات عجیبی هستند.

اون‌ها می‌تونن خودشون رو به رنگ‌های مختلف دربیارن، مثلاً قرمز، نارنجی، سبز و...

به نظرم آفتاب‌پرست‌ها شانس آوردن که موجودات کم‌یابی هستند؛ وگرنه ممکن بود از اون‌ها به‌عنوان چراغ راهنمایی استفاده بشه!

*****

مورچه‌خوار

مدتی بود با یه مورچه‌خوار دوست شده بودم.

اون موجود آرام و سربه‌راهی بود،

فقط یه مشکل کوچیک باهاش داشتم.

وقتی می‌رفتم بهش سر بزنم

نمی‌دونم چرا خونه‌اش پر از پشه و مورچه و کک و شپش بود؟

******

گربه‌ی خاله

من دلم نمیاد به خاله‌ی پیرم بگم:

هیکل گربه‌ات یه کمی بزرگ‌تر از حد معموله!

دندون‌ها و پنجه‌های اونم بزرگ‌تر از اندازه است.

خیلی سال پیش یه دوستی توی کشور بنگال این گربه رو بهش داده،

ولی الآن آن‌قدر بزرگ شده که همه فکر می‌کنن نکنه یه ببر باشه!

CAPTCHA Image