خنده منده (ص 14 و 13)

خنده‌منده

لیلا چیذری

جاهل کیست؟

معلم: «احمد، جاهل یعنی چه؟»

احمد: «جاهل جایی است که هِل در آن نگه‌داری می‌شود!»

منطقه‌ی ممنوعه

نگهبان: «این‌جا ماهی‌گیری قدغن است.»

مرد: «ولی این‌جا تابلو ماهی‌گیری ممنوع نداره.»

نگهبان: «حالا زدیم یا نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!»

چشم بذارم؟

ارژنگ می‌ره کله‌پاچه‌فروشی، صاحب مغازه به او می‌گه: «براتون چشم بذارم؟»

ارژنگ: «نه آقا؛ حداقل صبر کن تا من برم قایم بشم!»

پرواز طولانی

از پشنگ پرسیدند: «چرا زمستان‌ها پرندگان از شمال به جنوب پرواز می‌کنند؟» جواب می‌ده: «آخه پیاده خیلی راهه!»

کارِ نکرده!

پسر: «من امروز برای کاری که انجام نداده بودم، تنبیه شدم.»

مادر: «چه بد! حتماً باید با مدیرتان صحبت کنم. حالا موضوع چی بود؟»

پسر: «من تکلیف‌هایم را انجام نداده بودم...»

سؤال‌ها و جواب‌ها

پدر: «سؤال‌های امتحان چه‌طور بود؟»

پسر: «آسون بود.»

پدر: «پس چرا آن‌قدر دمغی؟»

پسر: «سؤال‌ها آسون بود؛ ولی امان از جواب‌ها، که خیلی سخت بودن.»

شاگرد زرنگ

اولی: «من توی همه‌ی درس‌ها تجدید شدم به‌جز ریاضی.»

دومی: «عجب! آخه ریاضی که معمولاً سخت‌تره، چه‌طور توی اون تجدید نشدی؟»

اولی: «آخه تو امتحان ریاضی غایب بودم!»

پدر قدرتمند

سالار: «بابای من می‌تونه با یه حرکت دست، یه کامیون رو نگه داره!»

سامان: «حتماً پدرت قهرمان مردان آهنینه، درسته؟»

سالار: «نه، پدرم پلیسه راهنمایی و رانندگیه!»

جمله‌سازی

معلم: «مریم‌‌جان با حمید جمله بساز.»

مریم: «شما و خانم‌مدیر چه‌قدر شبیه همید!»

CAPTCHA Image