یکی بگه من چهکار کنم؟
گفتوگو و عکس: طیبه رضوانی
اعضای میزگرد:
سیدمحسن قاهری، هشتساله
سیدرضا هُمیلی، دهساله
مهدی باشی، دهساله
چند روز پیش مامان یکی از بچهها به من گفت: «این روزها بچهام خیلی حوصلهاش سر میرود و مرتب به من میگوید مامان من چی کار کنم؟ خسته شدم، حوصلهام سر رفته.»
خوب که دقت کردم، دیدم اکثر بچهها با وجود داشتن یک فروشگاه کوچک اسباببازی در اتاقشان و این همه امکانات ریز و درشت خیلی وقتها بیحوصله میشوند و بهانه میگیرند که ما هیچ کاری نداریم انجام بدهیم. امروز به یکی از پارکها آمدهام تا از خود بچهها در این مورد سؤالهایی بپرسم.
بچهها تا حالا شده از مامانتان بپرسید: مامان حالا چهکار کنم؟
سیدمحسن: بله، من خیلی وقتها حوصلهام سر میرود؛ چون خواهر یا برادر کوچکتر از خودم ندارم که با آنها بازی کنم. مامانم هم چون سرکار میرود نمیتوانم همیشه با او بازی کنم.
سیدرضا: من وقتی حوصلهام سر میرود به مامانم چیزی نمیگویم، خودم میروم با لبتابم بازی میکنم یا از مامان اجازه میگیرم و در پاک سر کوچهیمان فوتبال بازی میکنم.
مهدی: من هم فوتبال خیلی دوست دارم و میروم توی زیرزمین خانهیمان و فوتبال بازی میکنم.
به نظر شما چرا بچهها بیحوصله میشوند؟
سیدرضا: چون کاری برای انجام دادن ندارند، شاید هم تنبل هستند.
سیدمحسن: من هر وقت گرسنه باشم بیحوصله میشوم و نقِ میزنم. وقتهایی هم که با کامپیوتر بازی میکنم چشمهایم درد میگیرد و دیگر حوصلهی بازی کردن ندارم.
مهدی: شاید چون تنها هستند و همبازی ندارند، شاید هم آنقدر بازی کردهاند که بازیهایشان تمام شد و بازی جدیدی ندارند که خودشان را به آن سرگرم کنند.
دلتان میخواهد وقتی بیحوصلهاید مامانتان چه کاری برایتان انجام دهد؟
سیدرضا: من دلم میخواهد با کمک مامانم ژله با طرح گل درست کنم، خیلی کیف میدهد.
سیدمحسن: من دوست دارم مامانم با من بازی کند، مثلاً ماشینبازی و فوتبال، یا یک عالم بادکنک باد کنیم و با هم بترکانیم، خیلی هیجان دارد.
مهدی: من دوست دارم با مامانم آلبوم عکسهای بچگیام را تماشا کنم و مامانم از خاطرات بچگیام برایم تعریف کند. یا اینکه با هم کاردستی درست کنیم.
رضا دوباره میگوید: من نقاشی کردن را هم خیلی دوست دارم. دلم میخواهد یک مقوای بزرگ با یک عالم مدادرنگی داشته باشم و یک نقاشی گروهی با دوستانم بکشم.
فکر میکنید چه کارهایی میتواند بیحوصلگی بچهها را ار بین ببرد؟
سیدمحسن: مثلاً مثل الآن که ما به پارک آمدهایم خیلی خوب است، اینجا میتوانم یک عالمه بدو بدو کنم.
سیدرضا: خواندن کتاب قصه، مثلاً یک صفحه من بخوانم، یک صفحه مامانم. من خیلی صحبت کردن را دوست دارم و دلم میخواهد با مامانم در مورد مسائل مختلف صحبت کنم.
مهدی: خیلی کارها میتواند بیحوصلگی را از بین ببرد، مثل خواندن کتابهای علمی و ورزشی، بستگی به این دارد که بچهها به چه کاری علاقه داشته باشند؛ اما من فکر میکنم اگر بچهها بازیهای گروهی انجام دهند خیلی بهشون خوش میگذرد و کمتر بیحوصله میشوند.
ارسال نظر در مورد این مقاله