لیلا چیذری
کباب با سُماق
توی رستوران از مردی میپرسن: «چی میل دارید؟» میگه: «یه پرس چلوکباب لطفاً!» مأمور رستوران میگه: «با کمال میل.» مرد میگه: «نه، با دوغ و سُماق لطفاً!»
جملهسازی با مدارک
پلیس جلوی رانندهای رو میگیره میگه: «کارت ماشین، گواهینامه، معاینه فنی.»
راننده میپرسه: «چهکار کنم، باهاش جمله بسازم؟»
مسابقهی 20 سؤالی
یکی، مجری مسابقهی 20 سؤالی میشه. شرکتکننده ازش میپرسه: «توی جیب جا میشه؟» اون میگه: «آره، ولی مواظب باش جیبت ماستی نشه!»
بانک درستکار
آقاهه میره بانک، میگه: «آقا کل موجودی من رو بدید لطفاً!» بعد پولها رو میگیره و چند ساعت میشمره. بعد دوباره میده به کارمند بانک میگه: «بگیرید، درسته، آفرین!»
بهترین برنامه
از یه نفر میپرسن کدوم برنامهی تلویزیون رو بیشتر از همه دوست داری؟ میگه پیام بازرگانی. میگن چرا؟ میگه چون وسطش سریال پخش میکنه.
شوخی با دایناسور
به یک نفر عکس دایناسور نشون میدن میگن: «شما به این چی میگین؟» میگه: «ما غلط بکنیم به این چیزی بگیم!»
مهاجرت آسان
از بیحواس میپرسن چرا پرندهها در زمستان از شمال به جنوب پرواز میکنند؟ میگه: «آخه پیاده خیلی راهه.»
معلم باسواد
شاگرد: «آقا چرا بعضیها میگن «کتاب متاب» یا مثلاً «پرتقال مرتقال»؟
معلم: «به خاطر اینکه اونها «سواد مواد» ندارن!»
سقوط آزاد
مردی از طبقهی دهم پرت میشه پایین. زمین که میخوره، همه دورش جمع میشن میگن: «چی شده؟» میگه: «نمیدونم والله، منم همین الآن رسیدم.»
ارسال نظر در مورد این مقاله