گزارش و عکس از: مریم قلعهقوند
چند روز پیش تولد دهسالگیاش بود. شمعهای روی کیک را فوت کرد و کادوهای رنگارنگی از مامان، بابا، عمو، خاله و... گرفت. یک برادر بزرگتر از خودش دارد و برای یاد گرفتن درسهایش از او کمک میگیرد. نقاشی کشیدن را دوست دارد و شعر میگوید؛ البته داستان هم مینویسد. برایمان تعریف میکند: «سهساله بودم. به مسافرت رفته بودیم. یک گُل قرمز چیده بودم و همراه مامانم کنار دریای آبی نشسته بودم. همینطور که به دریا نگاه میکردم، یکهو گل را توی آب انداختم و گفتم: «موج قشنگ و زیبا، گلم رو ببر تو دریا، بازی کنه با موجا، مواظب هم باشین که غرق نشین تو دریا.» مادرم من را بوسید و گفت: «آفرین تو شعر گفتی...!»
فاطمهسادات میرخانی را میگویم. فاطمهخانم شعرهای حافظ، سعدی، مولوی و... را میخواند و تقریباً همهی شعرها را از حفظ کرده است.
فاطمهخانم میگوید: «من از ششسالگی خواندن و نوشتن را یاد گرفتم و اولین بار شعرهای مولوی را خواندم. اولین شعری که حفظ کردم شعر موسی و شُبان بود: «دید موسی یک شبانی را به راه.»
مادرِ فاطمهسادات در خواندن و حفظ شعرها به او کمک میکند. همیشه کتابهای شعر و داستان برایش میخرد و فاطمه را تشویق به خواندن میکند. فاطمه میگوید: «کلاس اول بودم در دانشگاه تهران توی مسابقهی مشاعرهی دانشجویی، به عنوان عضو افتخاری شرکت کردم و مقام سوم گرفتم.» حالا او عضو افتخاری دانشگاه تهران هست؛ البته در برنامههای دانشگاهِ تهران، مثلاً اجرای نمایشِ کوچههای بنیهاشم، راوی هم هست؛ یعنی قصهگویی میکند.
فاطمهسادات از هشتسالگی خواندن شعرهای حافظ و سعدی را شروع کرد. او کتابهای زیادی مثل: نظامی، جوامعالحکایات، قابوسنامه، کشکول شیخبهایی، شاهنامه و تاریخ اسلام و... را خوانده و چیزهای زیادی از آنها یاد گرفته.» مثلاً از خواندن کتاب «نظامی گنجوی» یاد گرفته که هر چیزی باید جای خودش باشد و جای خودش فعالیت کند تا به یک نتیجهی خوب برسد.
راستی، فاطمهسادات مقام دوم مشاعره را در استان کسب کرده است. او تعریف میکند: «سال گذشته بود. معلم فارسی مدرسه که میدانست همهی شعرها را حفظ هستم و همیشه تشویقم میکرد، یک روز صدایم زد و گفت قرار است مسابقهی مشاعره برگزار شود و من را ثبتنام کرد. روز مسابقه خیلی استرس داشتم. دل توی دلم نبود. حسابی ترسیده بودم. مادرم و خانممعلم به من روحیه میدادند. از مقاطع راهنمایی و دبیرستان هم شرکت کرده بودند؛ اما من رتبهی دوم مشاعره را کسب کردم.»
فاطمهسادات آرزو دارد در دانشکدهی ادبیات، استاد دانشگاه شود و برای رسیدن به آرزویش سخت تلاش میکند.
فاطمه به دوستان و همسنوسالانش میگوید: «خرد رهنمای و خرد دلگشای/ خرد دست گیرد به هر دو سرای (فردوسی).
یعنی: خرد و دانش همیشه به درد آدم میخورد، چه در این دنیا و چه در آخرت. پس دنبال علم باشیم و استعدادهایمان را کشف کنیم تا بچههای مفیدی برای کشورمان شویم.»
ارسال نظر در مورد این مقاله