دلم می‌خواهد به برادرم بگویم... (ص 21)

10.22081/poopak.2016.23006

دلم می‌خواهد به برادرم بگویم... (ص 21)


به کوشش: طیبه خراسانی

بدون تو نمی‌توانم پیشرفت کنم و از تو به خاطر کمک‌هایی که در درس‌هایم می‌کنی تشکر می‌کنم.

مهسا قاسمی، 12 ساله

خواهش می‌کنم این همه ریخت‌وپاش نکن من بیچاره همش باید خانه را جارو کنم.

فاطمه رجبی، 8 ساله

برادر خوبم! می‌دونستی وقتی می‌ترسی، صورتت مثل گچ سفید می‌شود؟

معصومه رضایی، 12 ساله

نمازهایش را مرتب بخواند و دست از شیطنت‌هایش بردارد.

ریحانه عادلی، 11 ساله

می‌دانم چه‌قدر آدامس دوست داری و من تصمیم دارم برای تولدت دَه تا آدامس خرسی بخرم.

فاطمه شیرعلی، 9 ساله

داداش‌جون! هیچ‌وقت گریه نکن؛ چون تو مرد شدی و مردها گریه نمی‌کنند.

ملیحه حسینی، 12 ساله

حالا که بابا پیش خدا رفته، تو مواظب من و مامان باش و ما بیش‌تر از گذشته به تو احتیاج داریم.

زینب جعفری، 11 ساله

ای نفس! ای قلب! هرچه می‌خواهی باش؛ فقط منو آن‌قدر حرص نده. فهمیدی؟

فاطمه اکبری، 11 ساله

تو چرا زودتر به دنیا نمی‌آیی؟ خسته شدم از بس انتظار آمدنت را کشیدم!

زینب خراسانی، 8 ساله

CAPTCHA Image