به کوشش: طیبه رضوانی
مدّاح بزرگی میشوم تا برای امام حسین علیه السلام ذکر مصیبت بخوانم.
محمدمهدی توکلیان، چهاردهساله
روانشناس میشوم و سعی میکنم مردم را خوب بشناسم.
مریم ابهری، دوازدهساله
دلم میخواهد زندگیام پرهیجان باشد.
علی کاوی، سیزدهساله
دوست دارم نویسندهی کتابهای کودک و نوجوان بشوم.
فاطمه لطفی اقبال، سیزدهساله
ورزشکار میشوم و در بازیهای المپیک، پرچم ایران را بالاتر از آمریکا و چین میبرم.
محمدحسن رمضانی، دوازدهساله
معلم میشوم و در کنار خانوادهام زندگی میکنم.
نرگس قراگوزلو، یازدهساله
میخواهم سلامتی داشته باشم و خوشحال باشم.
امیرحسین بیرامی، یازدهساله
یک آدم خیّر میشوم و به کسانی که احتیاج دارند، کمک میکنم.
فاطمه علیمحمدی، دوازدهساله
میخواهم آنچه را در کودکی دوست دارم به آن برسم.
هدی کریم، سیزدهساله
دوست دارم دنبال زیباییهای دنیا و آخرت باشم.
فاطمه توکلی، سیزدهساله
آرزو دارم در آینده نویسندهی بزرگی شوم.
نسترن درودی، دوازدهساله
اگر درآمد خوبی داشته باشم، به جاهای خیریه کمک میکنم.
نرگس فهیمی، دوازدهساله
آنقدر درس میخوانم تا دکتر شوم.
ریحانه فرخی، دهساله
اگر خدا بخواهد، پلیس خوبی بشوم و برای جامعه آدمی مفید باشم.
مرضیه بختیاریفرد، سیزدهساله
میخواهم بچههایم را خوب تربیت کنم.
امیر باباجانلو، دوازدهساله
دوست دارم رئیسجمهور شوم و به مردم کشورم خدمت کنم.
مهدی سلیمانی، دوازدهساله
دوست دارم سربلند و افتخارآفرین باشم.
هانیه حاجوی، سیزدهساله
ارسال نظر در مورد این مقاله