10.22081/poopak.2017.63584

خنده منده (ص 14)

لیلا چیذری

کارواش نزدیک

حواس‌پرت رفت کارواش. بهش گفتن: «پس ماشینت کو؟» گفت: «راه نزدیک بود، پیاده اومدم!»

تفکر در یخ

یکی توی آفتاب یک تکه یخ دستش گرفته بود و نگاهش می‌کرد. بهش گفتند: «چه‌کار داری می‌کنی؟» گفت: «من در تعجبم این یخه کجاش سوراخه که چکه می‌کنه!»

خرید بلیت

یک نفر برای بار چهارم رفت سراغ گیشه تا برای سینما بلیت بخره. مأمور گیشه بهش گفت: «چه‌قدر تو بلیت می‌خری؟» گفت: «آخه هر بار تا میام برم تو، اون آقا که دم در نشسته بلیتم رو پاره می‌کنه!»

حال خوب

به آقایی گفتند: «حالت چه‌طوره؟» گفت: «بد نیست، تازه موکتش کردم.»

سختترین کار

به یکی گفتن: «توی عمرت، سخت‌ترین کاری که کردی چی بوده؟»

گفت: «پر کردن نمکدون.»

گفتن: «چرا؟»

جواب داد: «آخه سوراخ‌هاش خیلی ریزه.»

نابعه‌ی پازل

یکی با خوش‌حالی به دوستش می‌گه: «بالأخره این پازل رو بعد از سه سال تمامش کردم.» دوستش می‌گه: «سه سال زیاد نیست؟»

اون می‌گه: «نه بابا، روی جعبش نوشته سه تا پنج سال!»

پنج حیوان

معلم به شاگردش می‌گه: «خیلی سریع پنج‌تا حیوان نام ببر.»

پسره هول می‌شه، می‌گه: «سه‌تا ببر، دوتا شیر.»

بچه‌ی همسایه

از یک نفر می‌پرسند: «چندتا بچه داری؟»

چهارتا از انگشتانش را نشان می‌دهد، می‌گوید: «سه‌تا.»

همه تعجب می‌کنند و می‌گویند: «این‌ها که چهار تاست.»

او انگشت کوچکش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «این بچه‌ی همسایه‌ی‌مان است؛ ولی همیشه خانه‌ی ماست.»

صابون

معلمِ دیکته پای تخته گفت: صابون.

شاگرد نوشت: سابون.

معلم: «عزیزم! صابون با ص است نه س.»

شاگرد: «خانم! اشکالی ندارد، این هم کف می‌کند.»

CAPTCHA Image