مریم قلعهقوند
محمد با دستهای کوچکش از کنار رودخانه، پونهی کوهی میچید. خسته شد. روی تکهسنگی نشست، پدر از پشت تپه، یک بغل پونهی کوهی چیده بود.
او پونههای چیدهشده را تمیز کرد. در ظرفهای مخصوص ریخت و به اتاق برد. پدرِ محمد عطاری داشت؛ یک اتاق پر از گیاه که هر کدام برای درمان یک بیماری مفید بود. به آن اتاق، شفاخانه هم میگفتند.
محمد به مکتبخانه میرفت و سواد قرآنی داشت. او علاقهی زیادی به شغل پدر داشت؛ چون وقتی مردم مریض میشدند و به شفاخانه میرفتند، با گیاهانی که پدرش به آنها میداد حالشان خوب میشد و سالم و سرحال میشدند. پدر همیشه میگفت: «اگر مردم از ما راضی باشند، خدا هم از ما راضی است.» آن وقتها تنها آرزوی محمد این بود که یک عطار بشود!...
حالا سالها از آن روز گذشته و آقای محمد نعمتی، 24 سال است که عطار است و یک مغازهی کوچک قدیمی پر از گیاهان دارویی دارد.
به نظر او، خداوند هزاران هزار گیاه متفاوت آفریده که هر کدام خاصیتی دارد؛ مثلاً پونهی کوهی برای سرماخوردگی، درمان گوارش و عفونت بدن، خوب است. یا گلگاوزبان برای آرامش و یا کاسنی برای کبد، کلیه و قلب مفید است.
آقای نعمتی میگوید: «من همهی گیاهان را بدون اینکه ببینم، از بویشان تشخیص میدهم.»
آقای نعمتی برای تهیه کردن گیاهان دارویی باید به جاهای مختلف سفر کند؛ چون هر گیاهی در منطقهی خاصی میروید. او تعریف میکند: «برای چیدن گیاه بابونه به همدان رفته بودم. سرگرم چیدن بابونهها بودم؛ اما یکی از بابونهها از خاک بیرون نمیآمد! تعجب کردم. کمی تلاش کردم و آن را از زمین بیرون کشیدم. یکهو دیدم موشی با دندانهایش به ریشهی بابونه چسبیده و عصبانی به من نگاه میکند! نگو حیوونی مشغول ناهار خوردن بوده که من مزاحمش شدم و میخواستم غذایش را بگیرم!»
او خاطرهی دیگری هم برایمان تعریف میکند: «هنوز خیلی جوان بودم. دو - سه روزی میشد که در مغازهی خودم شروع به کار کرده بودم. یکی از دوستانم آمد و گفت: «همیشه احساس گرما دارم، حرارت بدنم بالاست. همهاش بدنم را میخارانم و بدنم زخم میشود. چهکار کنم؟» من که از پدرم چیزهایی یاد گرفته بودم، کمی سدر به او دادم و گفتم: «با آب مخلوط کن و به پوست صورت و بدنت بزن. کاملاً خوب میشوی!» فردای آن روز وقتی دوستم آمد، صورتش قرمز شده و حسابی ناراحت بود. تازه آن موقع بود فهمیدم به جای سدر به او حنا دادهام! چون سدر و حنا هر دو سبز است.»
آقای عطار یک پیام برای بچهها دارد: «کوچولوهای عزیز! اگر از آمپول میترسید و قرص و شربت دوست ندارید، پس شکلات و پفک و پیتزا را کنار بگذارید و تا میتوانید چیزهایی چون سبزی، کاهو و هویج بخورید، تا همیشه سالم و شنگول بمانید.»
ارسال نظر در مورد این مقاله