خنده‌منده

10.22081/poopak.2017.63676

خنده‌منده


 

لیلا چیذری

خواب پرنده

اولی: «چرا توی قفس خوابیدی؟»

دومی: «می‌خوام خواب از سرم نپره!»

همسایه فقیر

بچه: «مامان، این همسایه‌ی کناری ما خیلی فقیر هستند؟»

مادر: «چه‌طور پسرم؟»

بچه: «آخه بچه‌شون یه سکه‌ی پنجاه تومنی قورت داده، مادرش هی داره گریه می‌کنه!»

جمله‌سازی

به یکی گفتند با هندونه جمله بساز، گفت: «هند، اونه که بغل پاکستانه...!»

عادت به خانه‌ی نو

کسی دنبال یک خانه‌ی ارزان می‌گشت. به او گفتند یک خانه نزدیک ریل آهن هست که سروصدای زیادی دارد؛ اما بعد از یک هفته عادت می‌کنی. او هم گفت: «عیبی نداره، خب این یک هفته را می‌رم خانه‌ی داداشم!»

جمله‌سازی

به کسی گفتند با شمشیر جمله بساز. گفت: «فدات شم، شیر می‌خوری؟»

آرزوی کودکی

اولی: «تا حالا به هیچ کدوم از آرزوهای بچگی‌ات رسیدی؟»

دومی: «آره، وقتی بچه بودم و مادرم موهام رو شانه می‌کرد، آرزو می‌کردم کچل بشم!»

قاتل بی‌وجدان

یکی را برق گرفت، مادرش گفت: «ولش نکنی‌ها، همین نامرد بود که باباتو کشت!»

کله و پاچه

از کسی پرسیدند: «می‌دونی اگر سه‌تا کله رو با سه‌تا پاچه بندازی توی قابلمه تا بپزه، از کجا می‌فهمی کدوم پاچه واسه کدوم کله است؟»

جواب داد: «خب معلومه، پاچه‌ها رو قلقلک می‌دیم، هر کله‌ای که خندید، برای اون پاچه است!»

دانش‌آموز زیرک

معلم: «بگو ببینم اصفهان دورتره یا کره‌ی ماه؟»

دانش‌آموز: «آقا اجازه، اصفهان!»

معلم: «چرا پسرم؟»

دانش‌آموز: «چون از این‌جا می‌توانیم کره‌ی ماه را ببینیم، ولی اصفهان را که نمی‌توانیم ببینیم!»

CAPTCHA Image