گفت‌وگو با یک پرستار

10.22081/poopak.2017.63687

گفت‌وگو با یک پرستار


 

او پرستار کودکان است

فرشته‌سادات جوهری

حتماً تا به حال برای شما یا دوستان و هم‌کلاسی‌های‌تان پیش آمده که سرما خورده باشید، دل‌درد گرفته باشید یا در اثر بی‌توجهی و بی‌احتیاطی خودتان، سرتان به پله یا یک بریدگی برخورد کرده باشد. در این مواقع حتماً به درمانگاه یا بیمارستان مراجعه می‌کنید. بعد از معاینه‌ی پزشک، پرستار کودکان اگر لازم باشد به شما آمپول تزریق می‎کند یا اگر خدای نکرده سر، دست یا پای‌تان زخمی شده باشد، جاهای زخمی را پانسمان می‌کند.

پرستارها هم مانند خیلی از آدم‌هایی که وظیفه‌ی‌شان خدمت گزاری هست، با همه مهربان هستند و تمام تلا‌ش‌شان را می‌کنند تا ما را از وضعیت بیماری به سلامت و بهبودی برسانند.

خانم «صبا مقدم» هم یکی از پرستاران کودک است که کودکان را دوست دارد و به آن‌ها عشق می‌ورزد. با هم صحبت‎‌هایی مختصر و کوتاهی را از ایشان می‌خوانیم.

32 سال دارم، ولی فکر می‌کنم پنج‌ساله هستم؛ چون بیش‌تر خواسته‌هایم کودکانه است و بچه‌ها و خواسته‌های‌شان را درک می‌کنم. ترس و غم و شادی بچه‌ها را می‌فهمم. وقتی شش‌ساله بودم در بیمارستان به علت سیاه‌سرفه بستری شدم. از آن زمان به بعد، بیمارستان و کار پرستاری رو دوست داشتم؛ چون حس می‌کنم بعد از آن اتفاق تلخ، زندگی دوباره‌ای به من بخشیده شد. از صدای گریه‌ی طولانی بچه‌ها عذاب می‌کشم و زود به کمک‌شان می‌روم. اگر رگ‌گیری یا پانسمان باشد که همکارم انجام می‌دهد، سریع خودم رو به آن نوزاد یا کودک می‌رسانم تا نجاتش بدهم. اول سعی می‌کنم به من اعتماد کند و لبخندم را برای کمک درک کند و بعد از او می‌پرسم و به او توضیح می‌دهم که می‌خواهی خوب بشی؟ و کمی با آن‌ها صحبت می‌کنم. سعی می‌کنم برای بچه‌ها خاطره‌ی خوب ایجاد کنم و خدا را شکر با دعای مادرم، به خاله‌مهربونه یا خاله‌صبا معروف شدم و بچه‌ها حتی اگر آمپول و سِرُم نداشته باشند و مریض نباشند، به دیدنم می‌آیند و مرا به آغوش می‌کشند و من خیلی خوش‌حالم.

دوست دارم به بچه‌ها بگویم از آمپولِ، سِرُم، قرص‌ها و داروها نترسند؛ هم‌چنین از دکترها و پرستارها. مطمئن باشید که ما همه‌ی تلاش‌مان را برای خوب شدن حال‌تان می‌کنیم.

CAPTCHA Image