مهتابِ زیبا
علی خضرائی
ماه قشنگم
مثل کمان بود
مانند لبخند،
روی دهان بود
***
امشب ولی او،
یک قرصِ نان است
مهتابِ زیبا،
در آسمان است
--------------
گربهخان و جوجهخان
سعیده موسویزاده
گربهخان لم داده بود
زیر نور آفتاب
جوجهام خندید و گفت:
«وای بهبه! رختخواب»
گربهخان مخملی
جوجه را دعوا نکرد
او لبش را بیخودی
با میویی وا نکرد
روی موی نرم او
چشم جوجه بسته شد
چون سبیل گربه را
هی شمرد و خسته شد
ارسال نظر در مورد این مقاله