من بهت کمک میکنم
نویسنده: آندره اَبُت
تصویرگر: اُلیویا ویلت
ترجمه: والهه حسنزاده
1. خانم حواصیل یک بال و یک پایش با سیم خاردار زخمی شده بود.
2. لطفاً یه نفر به من کمک کنه!
3. من نمیتونم برم خونه پیش بچههام.
4. لانگیل گفت: «من بهتون کمک میکنم تا خوب بشید!»
5. خانم حواصیل گفت: «ممنونم پسر خوب!»
6. روز بعد، مادرِ لانگیل او را به مغازه فرستاد تا نان بخرد.
7. در راه، او دوستانش را در رودخانه دید و رفت تا با آنها بازی کند.
8. وای! پولمو گم کردم.
9. وقتی لانگیل به خانه بازگشت، مادرش عصبانی شد و به او گفت: «تا پولو پیدا نکردی، برنگرد خونه!»
10. لانگیل به طرف رودخانه رفت. کنار رودخانه نشست و شروع کرد به گریه کردن.
11. صدایی به او گفت: «چرا گریه میکنی لانگیل؟»
12. لانگیل، خانم حواصیل را دید. او گفت: «مامانم بهم پول داده بود برم نون بخرم؛ ولی من پولو گم کردم!»
13. خانم حواصیل گفت: «من میتونم بهت کمک کنم.» چشمان تیز حواصیل، سکههای درخشان را کف رودخانه دید.
14. او سکهها را به لانگیل داد. پسرک خوشحال گفت: «ممنونم خانم حواصیل! تو چهقدر مهربانی!»
ارسال نظر در مورد این مقاله