هدیه‌ی مامان‌جون /نامه‌ای به امام رضاm /درخت و زیباترین پرنده /ناهار /ستاره‌ها

10.22081/poopak.2017.64025

هدیه‌ی مامان‌جون /نامه‌ای به امام رضاm /درخت و زیباترین پرنده /ناهار /ستاره‌ها


کبوتر نامه‌رسان

به کوشش: فاطمه بختیاری

هدیه‌ی مامان‌جون

کلاه پشمی من

زرد و سیاه و نرمه

دوستش دارم فراوون

چون خیلی خیلی گرمه

 

فکر می‌کنم اگر من

دوستش دارم فراوون

شاید که چون هدیه‎ای‎ست

از طرف مامان‌جون

سمیه ارسلانی – قم

نامه‌ای به امام رضاm

السلام علیک یا علی بن موسی‌ الرضاm. سلام آقای خوبم!

برق طلایی گنبدت روشنی چشمم است. پرچم روی حرمت نوازش صورتم است. صدای نقاره‎خانه‌ات صفایی دارد. پنجره‎فولادت که بارها دلم را به آن گره زده‌ام دیدنی است.

ای خورشید خراسان! زیارتت را زودتر نصیبم کن!

مریم‌سادات موسویان – دلیجان

 

درخت و زیباترین پرنده

یکی بود، یکی نبود. یک درخت توی دشت بود که دوست داشت لانه‌ی زیباترین پرنده روی شاخه و برگ‌هایش ساخته شود. کلاغ آمد. چند تکه چوب گذاشت روی درخت و گفت: «آمدم لانه‌ام را بسازم.»

درخت به پروبال سیاه کلاغ نگاه کرد و گفت: «تو قشنگ نیستی.»

کلاغ گریه کرد و رفت. بعد کبوتر آمد. درخت گفت: «تو فقط سفیدی، قشنگ نیستی.»

گنجشک آمد و از درخت پرسید: «لانه‌ی من می‌شوی؟» درخت به پرهای او نگاه کرد: «تو هم قشنگ نیستی.»

گنجشک گریه کرد و رفت. همه‌ی پرند‌ه‌ها رفتند. درخت منتظر ماند تا زیباترین پرنده بیاید؛ اما او هرچه قدر صبر کرد پرنده‌ای نیامد. درخت آن‌قدر تنها ماند تا خسته شد و با صدای بلند گفت: «کاش لانه‌ی یکی از پرنده‌های دشت بودم!»

بعد کلاغ، کبوتر و گنجشک آمدند و لانه‌ی خود را روی درخت ساختند.

فهیمه رستگاری‌مطلق- کرج - کلاس پنجم

ناهار

خرگوش، سنجاب و خرس رفتند برای ناها‌رشان غذا پیدا کنند. آن‌ها در جنگل راه رفتند تا رسیدند وسط جنگل. خرگوش چندتا گردو پیدا کرد. سنجاب یک کندوی عسل و خرس یک کلم بزرگ دید. خرگوش با ناراحتی برگشت پیش دوستاش. سنجاب و خرس هم برگشتند.

خرگوش گفت: «من برای ناهار چندتا گردو دیدم؛ اما من که گردو نمی‌خورم.»

خرس گفت: «من هم کلم پیدا کردم؛ اما من که کلم دوست ندارم. من عسل می‌خورم.»

سنجاب گفت: «من هم یک کندوی عسل پیدا کردم؛ اما من کلم دوست دارم.»

آن‌ها به هم نگاه کردند. خرگوش فکری کرد و گفت: «بیایید غذاهایی را که پیدا کردیم با هم عوض کنیم.»

سنجاب و خرس هم خوش‌حال شدند و هر کدام غذایی را که دوست داشتند خوردند.

حمیدرضا رمضانی‌پور - کلاس ششم - مشهد

ستاره‌ها

دویدم و دویدم

به آسمون رسیدم

ستاره‌ها رو چیدم

توی زنبیل گذاشتم

آوردمش به خونه

به مادرم بخشیدم

بهاره سفیدگر - کلاس ششم - تهران

CAPTCHA Image