آن روز گروه سرود ما پرستو شدند
سیدجواد محمدالحسینیقمی
اعضای گروه سرود مدرسهی ما یازده نفر بودند، نُه دانشآموز و یک پسرِ بازیگوش به علاوهی یک مربی مهربان به نام آقای صادقی. دوستی و صمیمیتِ گروه ما در بین بچههای مدرسه مثالزدنی بود.
روزِ جشنواره مینیبوسی از راه رسید و بچهها را جلوی مدرسه سوار کرد و به سوی محل برگزاری جشنوارهی سرود به راه افتاد. از جمع یازده نفرهی آنها، آن پسرِ بازیگوش به خاطر غفلت به گروه سرود نرسید و در حسرت و دریغِ همیشگی ماند.
ساعتی بعد در سالنِ جشنواره، سرودِ زیبا و انقلابی بچهها همهی تماشاچیان را به تحسین و شگفتی واداشت. حدود ساعت پنج عصر بچهها خشنود و سبکبال در مسیرِ بازگشت به مدرسه بودند که ناگهان گرفتار هواپیماهای مهاجم بعثی شدند. بمب... بمب...
آن روزها در جبهههای جنگ، رزمندگان اسلام دشمن را شکست داده بودند. دشمن که میدانست مردم شجاع ایران به رزمندگان خود روحیه میدهند، تصمیم به انتقام گرفت و با هواپیما بعضی از شهرهای ایران و از جمله شهر مذهبی قم را بمباران کرد.
بر اثر این حادثه اعضای گروه سرود و تعداد زیادی از مردم شهر، در آتش کینهی دشمن سوختند و به شهادت رسیدند.
ماجرای تلخ بمباران آن روز در یکم بهمن سال 1365 در سهراه بازار قم اتفاق افتاد. گروه سرود مدرسهی راهنمایی قطب راوندی قم، پرستوهایی بودند که همراه شهدای دیگر، به آسمان پرواز کردند.
گریهکنان دفتر خاطرات دلم را ورق میزنم و نامِ شهدای گروه سرود را برای خودم تکرار میکنم: جواد خودکارقمی، حسین مقتصدیزاده، علی امینی، سیدمهدی هجرتی، سیدمحمدرضا رسولی، حسن بلالیبیدگلی، سیدناصر حسینی، سعید روان مهرکاشانی، مهدی بابایی و مربی دلسوزمان شهید حمید صادقیقمی.
اما اسم من در میان آنها نیست. من تنها ماندهام.
31 شهریور، سرآغازِ هفتهی دفاع مقدس و یاد شهدا گرامی باد!
ارسال نظر در مورد این مقاله