پیراهن نو
منصوره عربخراسانی
صدای کولر ما
شبیه قارقار است
لباسِ کهنهی او
شبیه شورهزار است
میان جیبهایش
به جز مشتی نمک نیست
هوای فوتهایش
چرا دیگر خنک نیست
پدر باید برایش
بگیرد از مغازه
سه تا پیراهن نو
سه تا پوشال تازه
*****
مارمولک
محمود پوروهاب
مارمولک را ببین
قطرهای کُروکودیل
پیش او سوسک و ملخ
یک غذای چرب و چیل
روی دیوار حیاط
باز هم پیداست او
سبز و زرد و قهوهای
واقعاً زیباست او
باز هم از دیدنم
او هراسان میشود
در رگ دیوار ما
زود پنهان میشود
ارسال نظر در مورد این مقاله