پیش از خداحافظی

10.22081/poopak.2017.64827

پیش از خداحافظی


پیش از خداحافظی

به کوشش: طیبه شامانی

لطفاً دل‌تان برای درخت‌ها بسوزد!

یکی بود و یکی نبود. پسری بود که با کاغذهای دفترش موشک درست می‌‎کرد. یک بار موشک او واقعی شد. پسر سوار آن شد و رفت به یک روستا! خیلی شلوغ بود. مردم داشتند کشاورزی می‌کردند و درخت می‌کاشتند. کشاورز به پسر گفت: «این کاری که می‌کنی و کاغذ را خراب می‌کنی، خوب نیست؛ چون ما برای درختان زحمت زیادی می‌کشیم.» پسر هم به کشاورز قول داد که دیگر کاغذ را هدر ندهد...

امیررضا فرشیدی -دوم دبستان

ای دفتر قشنگم

که مثل برف سفیدی

تو را مچاله نمی‌کنم

چون تو مهربانی

و می‌گذاری من نقاشی بکشم

اگر دفتر نمی‌داشتم

کجا خانه می‌کشیدم،

گل می‌کشیدم

برای مامانم

آبتین کیانی قلعه سردی

دفتر کاهی

جعفر ابراهیمی(شاهد)

می‌خواهم خاطره‌ای از کلاس‌های دبستان خودم را تعریف کنم که در روستا گذشته است. این خاطره شاید برای شما باورکردنی نباشد، ولی برای من واقعاً اتفاق افتاده است:

در آن زمان (حدود 57 سال پیش) ما مشق‌های‌مان را در دفتر نمی‌نوشتیم؛ چون دفتری در کار نبود. مشق‌های‌مان را روی ورقه‌های امتحانی می‌نوشتیم. وقتی ده ورق را سیاه می‌کردیم، آن‌ها را به بقالی می‌دادیم و در عوض، یک ورق سفید می‌گرفتیم.

من تا یازده‌سالگی دفتر ندیده بودم. اولین بار در سال1341 دفتر را دیدم. آن هم دفترچه‌ی چهل برگ و با کاغذ کاهی. دفترهای غیرکاهی هم بود؛ ولی ما پول نداشتیم از آن‌ها بخریم. دفترکاهی سه ریال بود و دفتر خوب پنج ریال. از این دفترهای شیک و با کاغذهای اعلای امروزی؛ در آن روزها خبری نبود. وقتی دفترهای بچه‌های امروزی را می‌بینم، دلم برای خودم و بچه‌های قدیمی می‌سوزد.

در آن زمان ما نمی‌دانستیم که کاغذ را از درخت درست می‌کنند، ولی در مصرف کاغذ خیلی صرفه‌جویی می‌کردیم.

کاش بچه‌های امروزی (که این نکته را می‌دانند) در مصرف کاغذ کمی صرفه‌جویی کنند، تا درخت کم‌تری برای تهیه‌ی کاغذ بریده شود.

 

CAPTCHA Image