لیلا چیذری
حیوان باستانی
معلم: «بچهها کی میدونه قدیمیترین جانور زمین کدام است؟»
شاگرد: «آقا گورخره.»
معلم: «چرا؟»
شاگرد: «چون سیاه سفیده!»
تنبلِ زرنگ
سارا: «خانم ببخشید، شما بچهها را به خاطر کاری که نکردهاند تنبیه میکنید؟»
معلم: «خیر.»
سارا: «پس باید بگویم من تکالیفم را انجام ندادهام!»
قرص
مادر: «پسرم هوا سرد شده، کلاه و شالگردنت را بپوش تا مثل قرص ماه بشی، بعد برو توی حیاط.»
پسر: «اگر نپوشم شکل چی میشم؟»
مادر: «مثل قرص سرماخوردگی!»
پول
معلم: «صباجان، یک جمله با پول بساز.»
صبا: «پدرم امروز ساعت هشت از خانه بیرون رفت.»
معلم: «پس پولش چه شد؟»
صبا: «قبل رفتن، همهی پولش را مادرم از او گرفت!»
خواب پریشان
اولی: «نمیدونم چرا هر شب خواب ساندویچ میبینم.»
دومی: «شاید قبل از خواب کار خاصی میکنی.»
اولی: «نه، فقط چند وقت است به جای آب، نوشابه بالای سرم میگذارم.»
چشم درد
حمید: «وحیدجان نگاه کن ببین چشمهای من قرمز شده؟»
وحید: «بله، قرمز شده.»
حمید: «قربون دستت، ببین درد هم میکنه؟»
پدر قلابی
آقای مدیر تلفن را برمیدارد: «بله، بفرمایید!»
- سلام. خواستم بگم پسر من امروز مریض شده و نمیتونه مدرسه بیاد.
- شما؟
- اِاِاِ.... من پدرم هستم.
رابطهی گوش و چشم
اولی: «اگه یک گوش نداشته باشی چی میشه؟»
دومی: «کمتر میشنوم.»
اولی: «اگه دوتا گوش نداشته باشی چی؟»
دومی: «کمتر میبینم.»
اولی: «نخیر جانم، اصلاً نمیشنوی.»
دومی: «نخیر جانم، چون دیگه گوش ندارم، عینکم هم میافتد، آنوقت کمتر میبینم!»
رژیم غذایی
اولی: «تصمیم گرفتم از این به بعد گیاهخوار بشم.»
دومی: «با مشورت پزشک این تصمیم را گرفتی؟»
اولی: «نه، با مشورت قصاب، چون دیگر حاضر نیست گوشت نسیه به من بفروشد!»
ارسال نظر در مورد این مقاله