10.22081/poopak.2018.65307

خنده منده

 

 

لیلا چیذری

 

جوراب‌های لنگه به لنگه

 

اولی: «چرا یک لنگه جورابت سفید و آن یکی سیاه است؟»

 

دومی: «نمی‌دانم؛ ولی عجیب این است که یک جفت مثل همین هم توی خانه دارم!»

 

سخنرانی

 

اولی: «تو چرا هیچ‌وقت به سخنرانی‌های من نمی‌آیی؟»

 

دومی: «می‌ترسم وسط حرف‌هایت خوابم ببرد و خروپف کنم و این‌طوری بقیه را از خواب بیدار کنم!»

 

کارمند کوشا

 

کارمند: «ببخشید آقای رئیس که امروز دیر آمدم! امروز خواب ماندم.»

 

رئیس: «عجب! مگر شما غیر از اداره در خانه هم می‌خوابید؟»

 

حمام

 

روزی پسرکوچولو با پدر به حمام رفتند. پسر گفت: «بابا امروز من می‌خواهم سر شما را بشویم. نگران نباشید و نترسید؛ چون سنگ پا اصلاً چشم را نمی‌سوزاند!»

 

بادکنک اعلا

 

طرف بادکنک‌فروشی باز می‌کنه، سردرش می‌نویسه: «بادکنک اعلا به شرط چاقو!»

 

خالی‌بندان

 

اولی: «من دیشب در کره‌ی ماه شام خوردم.»

 

دومی: «اِاِاِ پس تو بودی! من از مریخ برمی‌گشتم روی ماه دیدمت!»

 

مجانی!

 

عکاس: «میل دارید عکس شما را چه جوری بگیرم؟»

 

مشتری: «مجانی.»

 

انتظار

 

پدر: «بچه، توی کلاس چه کار می‌کنی، نمره‌هات همه صفرند؟»

 

بچه: «هیچی، منتظر می‌مونم تا فوری زنگ بخوره.»

 

کلاس بالاتر

 

اولی: «اوضاع درس و مشقت چه‌طور است؟»

 

دومی: «خوب ... عالی! من شاگرد خوب کلاس هستم. معلم‌هایم آن‌قدر مرا دوست دارند که دو سال است نمی‌گذارند از این کلاس به کلاس بالاتر بروم!»

 

 

CAPTCHA Image