به امید روزی که...

10.22081/poopak.2018.66541

به امید روزی که...


به کوشش: طیبه رضوانی

بتوانم یک روبات خوب و مهربان اختراع کنم تا همه‌ی ما را بدون هیچ دردسری به کربلا و جاهای دیگر ببرد.

معصومه رضایی

همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کنند و روی لب همه‌ی مردم لبخند باشد.

معصومه اکبری

آن امام مهربان که با آمدنش گل‌ها آواز می‌خوانند و شاپرک‌ها با شوق، پرواز می‌کنند، ظهور کند و دنیا را از جنگ و بدی نجات بدهد.

ملیحه حسینی

هر چه‌قدر شکلات و آب‌نبات و شیرینی می‌خوریم دل‌درد نگیریم و مریض نشویم. کلاغِ قصه‌ها به خانه‌اش برسد و در زمستان یک عالمه برف ببارد.

فاطمه اکبری

مادرم برایم یک عروسک بخرد و بتوانیم یک سفر دسته‌جمعی با خانواده برویم.

زینب جعفری

من بزرگ شوم و به وطنم خدمت کنم و آن‌قدر پول داشته باشم که به افراد نیازمند کمک کنم.

هاجر شریفی

دکتر شوم و بتوانم یک عالمه مریض را خوب کنم؛ و اگر مریضی پول نداشت او را مجانی عمل کنم.

فاطمه شیرعلی

یک ستاره‌ی قشنگ جادویی از آسمان توی دستم بیفتد و من با او پرواز کنم.

خدیجه حسین‌داد

من اسکیت‌سواری یاد بگیرم و به کلاس پنجم بروم.

زهراسادات حسینی

مدرسه‌ها تعطیل شود و من بتوانم یک عالمه کتاب داستان بخوانم.

مهتاب امینی

به مشهد برویم و من بتوانم عمویم را ببینم.

فاطمه رجبی

من نمره‌ی بیست بگیرم و از شدت خوش‌حالی پرواز کنم. مدرسه‌ها تعطیل شود و بتوانیم یک عالمه خاله‌بازی و معلم‌بازی کنیم.

ریحانه عادلی

مداد نوکی‌ام که خیلی دوستش داشتم، پیدا شود.

بهاره موسوی

CAPTCHA Image