محمدرضا صادقی
داشتم فوتبال تماشا میکردم. گزارشگر فوتبال اینبار از یک تیم آفریقایی تعریف کرد گفت: «به بازیکنان این تیم میگویند شیرهای رامنشدنی!» اسمش هست: کشور نیجریه. پدرم جلو آمد و از من پرسید: «تو از کشور نیجریه چه اطلاعاتی داری؟» جواب دادم: «تقریباًٌ هیچی؛ فقط میدانم کشوری در آفریقاست.»
پدر کتاب گیتاشناسی خود را آورد و بعد از چند بار ورق زدن گفت: «نیجریه، کشوری مهم در غرب قارهی آفریقاست. حدود ۱۹۵ میلیون نفر جمعیت دارد؛ در قسمت جنوب این کشور، خلیج گینه قرار دارد. پایتخت نیجریه شهر آبوجاست و به بزرگترین شهر در آن لاگوس میگویند. نیجریه نفت زیادی دارد که آن را صادر میکند. به جز در بخشهای شمالی، همه جای آن پوشیده از جنگلهای انبوه است. با این همه، بیشتر مردمش فقیر هستند. نصف مردم نیجریه مسلمان هستند و به صورت رسمی با زبان انگلیسی حرف میزنند! پدرم به من نگاهی کرد و گفت: «آخر کشور نیجریه سالها در اشغال انگلیسیها بوده!» بعد ادامه داد: «در نیجریه ۲۵۰ قبیله زندگی میکنند که گاهی وقتها با هم دعوا میکنند و میجنگند!» پدر کتاب را بست و با افسوس گفت: «متأسفانه در همین سالها گروههای تکفیری به کمک مالی و نظامی وهابیها و اربابهایشان دست به کشتن بیگناهان میزنند! یکی از همین گروهها اسمش بوکوحرام است. خدا را شکر روحانی بزرگ و دلسوزی به نام شیخ ابراهیم زکزاکی در آنجا بیشتر از ده میلیون نفر را با تبلیغ و صحبتهایش شیعه کرده است. شیعیانی که عاشق انقلاب اسلامی و پیرو راه امام خمینی هستند. خود حاج آقا در جوانی به دیدن امام آمده و از او درس شجاعت و ایمان آموخته است. تا به الآن دشمنان شش پسرش را شهید کردهاند و خودش هم به سختی مجروح شده و در زندان است.»
چند روز بعد در یکی از شبکههای تلویزیون نگاهم به مراسم عزاداری عاشورای نیجریه افتاد. مردمانش با اشتیاق و علاقهی زیادی برای امام حسینm سینه میزدند و نوحه میخواندند. عزاداری آنها چهقدر به عزاداری ما شباهت داشت!
ارسال نظر در مورد این مقاله