اهمیت خانواده
به کوشش: طیبه شامانی
خانواده: عشق و آرامش
خانواده، مثل یک درخت است. درخت، تنهی محکم و شاخههای تنومند میخواهد تا برگهایش آرامآرام جوانه بزند و بر شاخهها شکوفههای زیبا بروید و میوههای خوشمزه و خوشرنگ بدهد. در خانواده هم وقتی همه کنار هم باشند، درختِ خانواده جان میگیرد. مهربانی و عشق و آرامش جوانه میزند و میوههای لبخند روی لبها مینشیند.
مریم زندی (شاعر)
چهقدر شیرین!
من یک داداشکوچولو دارم که تازه دوتا دندان درآورده است. داداشیِ من خیلی با مزهاس. چند وقت پیش وقتی داشتم مشقهایم را مینوشتم دفترم را پاره کرد و مدادم را با دندانهای تیزش جوید. پاککنم را با همان دوتا دندانش گازگاز کرد. خیلی گریه کردم و به خاطر این کارش سر او داد زدم. برادرم بعضی وقتها کتابهایم را خط خطی میکرد. وسایلم را پرتوپلا میکرد. من هم هر بار از دستش عصبانی میشدم. مامان و بابام میگفتند: «زهراجان با برادرت مهربان باش. او هنوز عقلش نمیرسد. خب وسایلت را جمع کن تا خرابشان نکند.» من هم میگفتم شما اون را بیشتر از من دوست دارید. تا اینکه دو شب پیش مریض شدم و تب کردم. حالم خیلی بد بود. مامان و بابا نیمه شب من را دکتر بردند و تا صبح از من مراقبت کردند. مادرم از اینکه مریض شده بودم غصه میخورد و اشک میریخت. داداشکوچولویم هم یکسره بوسم میکرد و میگفت: «آجیجان پس تو کِی خوب میشی بریم با هم بازی؟» امروز حالم خوبه. مامانم دو شب هست که نخوابیده تا من خوبِ خوب بشم. تازه متوجه شدم. بابا و مامان و داداشی چهقدر دوستم دارند. من هم آنها را خیلی دوست دارم. به مامانم قول دادم با داداشکوچولویم مهربون باشم. تازه میفهمم کنار خانوادهام چهقدر خوشبختم و زندگی در کنار آنها چهقدر شیرین است.
زهرا بنفشه
برادر کوچک
برادر کوچکم
امروز آمده دنیا
آنقدر کوچک است که
جا میشود در هر جا
□
من فکر میکردم
او بزرگتر باشد
یک فوتبالیست
خوب و ماهر باشد
□
من دوستش دارم
دلم با او شاده
با هم چه خوشبختیم
میان خانواده
کیارش قهرمانی – هفتونیمساله
ارسال نظر در مورد این مقاله