محمدرضا صادقی
داشتم از خوشحالی بال در میآوردم. کم بود پرواز هم بکنم! خدا را شکر تلاشها و تمرینهای این چند وقتهام جواب داد و من در مسابقهی انتخابی تیم ملی نوجوانان برنده شدم. در آن روز سرنوشتساز، پدرم برای تشویق من به محل برگزاری مسابقهی کاراتهی نوجوانان آمده بود؛ البته دعای مادرم و مادرجونم هم همراهم بود! چند ماهی در اردوی تیم ملی حاضر میشدم تا اینکه قرار شد برای انجام مسابقههای آسیایی به کشور تاجیکستان اعزام بشویم. صبح روز حرکت، پدر و مادرم با خواهر کوچکم و داییامیر و پسرداییام و عمورضا هم آمده بودند فرودگاه تا بدرقهام کنند. این اولین سفری بود که بدون همراهی خانوادهام میرفتم! من چون با سعید و احسان در اردوی تیم ملی، دوست شده بودم، توی هواپیما کنار صندلی آنها نشستم. وقتی داشتیم در خاک تاجیکستان فرود میآمدیم، از پنجره دیدم که آنجا چهقدر کوهستان دارد! ما در فرودگاه پایتخت تاجیکستان، شهر دوشنبه از هواپیما پیاده شدیم و با بقیهی اعضای تیم ملی و همراهی سفیر کشورمان در آنجا به هتل محل اقامتمان رفتیم.
روی صندلیهای ورودی هتل نشسته بودیم که سروکلهی مهماندار پیدا شد. او با لبخندی که به لب داشت با مهربانی به استقبال ما آمد. خودمانیم... قیافهی بیشتر تاجیکستانیها شبیه مردم افغانستان و شرق آسیاست!
مهماندار با لهجهی خاصی فارسی حرف میزد و گفت: «از اینکه به کشور همزبان خودتان آمدهاید خوشحالیم!» خیلی تعجب کردم. نمیدانستم که مردم تاجیکستان فارسیزبان هستند. مهماندار ادامه داد: «کشور ما در سال1370، زودتر از همسایگان در کشور شوروی سابق به استقلال رسید. کشور ما بالای هشت میلیون نفر جمعیت دارد و پرچم ما مثل پرچم ایران سه رنگ دارد. فقط فرقشان این است که در پرچم ما رنگ قرمز بالا و رنگ سبز پایین است. ما از شمال با قرقیزستان، از جنوب با افغانستان، از شرق با چین و از غرب با ازبکستان همسایهایم. پایتخت ما همین جایی هست که شما هستید و نامش دوشنبه است. شهرهای دیگر ما خجند، کولاب، فرغان تپه، کان بادام و... نام دارند. اینجا منظرههای طبیعی و جادههای کوهستانی بسیار زیبایی دارد. این را نیز بگویم که هشتاد درصد مردم تاجیکستانی، تاجیک تبار هستند و همینطور بیشتر از هشتاد درصد مردم ما مسلماناند.
آداب و رسوم و فرهنگ ما بسیار دیدنی و جذاب است. ما مثل شما عید نوروز داریم و برای آن جشن باشکوه برگزار میکنیم.» تا حرفهای مهماندار به پایان رسید ما را به اتاقهایمان راهنمایی کرد. من از اینکه به کشوری که در گذشتههای خیلی دور جزء خاک کشورم بوده سفر کردم و توانسته بودم در فرصتی که داشتم از پارک بزرگ رودکی (اولین شاعر معروف زبان فارسی) و همچنین از موزهی جالب شهر دوشنبه بازدید کنم، خوشحال بودم.
ارسال نظر در مورد این مقاله