سارا بهمنی
قالیبافی از هنرهای اصیل ایرانی است. فرشها زمین را میپوشانند. با گلها و پرندههایی که دارند آدم احساس میکند توی باغ است. روی خیلی از این فرشها پدرهایمان با ما کلاغپر بازی کردهاند. بزرگترها پاهایشان را روی آنها راحت دراز کردهاند و ما بچهها با شوق دنبال هم دویدهایم. بعد از دویدنهای بسیار، روی آن قالیها دراز کشیدهایم و انگار دنیا را بهمان دادهاند.
برای بافته شدن فرشها، بافندهها خیلی زحمت میکشند؛ اما انگار در هیچ کجا، هیچ اثری ازشان نیست. یک روز به تیمچهی فرشفروشی رفتم و با فروشندهای که مدت زیادی فرش هم میبافته است، گفتوگو کردم.
خودتان را معرفی میکنید؟
مهدی نوری هستم، 55 ساله.
چند سال است در کار فرش هستید؟
از دوران بچگی در کار فرش هستم؛ اما به صورت جدی 34 سال است.
چهطور شد که وارد دنیای فرش شدید؟
اینجا مغازهی پدریام است. درس را که خواندم، به درخواست مادرم که دوست داشت زودتر مشغول یک کاری بشوم، راه پدرم را ادامه دادم.
از انتخابتان راضی هستید؟
بله، خدا را شکر، راضیام که در یک کار هنری وارد شدهام.
چه وسایلی برای بافتن فرش مورد نیاز است؟
«دار قالی» که قبلاً چوبی بوده است و الآن آهنی. قالیبافها فرش را روی دار قرار میدهند. اندازهی دار بستگی به متراژ فرش دارد. دارها معمولاً در دو نوع افقی و عمودی هستند. بیشتر فرشها دارهایشان عمودی است؛ اما ترکمن صحرا به داشتن دارهای افقی هم معروف است.
شانه، کاردک، قیچی و چلهها که تارهای قالی را تشکیل میدهند. قلاب، سیخک و... هم از وسایل بافت فرش هستند.
کدامیک از دارهای عمودی و افقی راحتتر است؟
کسانی که روی دارهای افقی کار میکنند، زودتر از قالیبافان دارِ عمودی، دچار مشکل کمر و چشم میشوند.
بافتن فرشهای ابریشم چهقدر طول میکشد؟
باید دید مقیاس فرش چهقدر است. بافتن یک فرش سه متری، شش متری و دوازده متری بعضی وقتها سه سال طول میکشد. اگر دار پهن باشد و سه نفر پشت آن بنشینند، زودتر تمام میشود.
او از من میپرسد: شما قالیبافی یاد گرفتهاید؟
میگویم: نه!
میگوید: خانم برو یاد بگیر که کار خیلی خوبی است.
در چه شهرهایی قالیبافی زیاد است؟
تمام ایران فرش میبافند. کاشان، تبریز، قم، زنجان، مراغه و... ایران در جهان اول است؛ اما از طرف بعضی کشورها حقش خورده میشود.
فرشهای چه کشورهایی معروف شده است؟
هند، نپال، پاکستان و چین؛ البته اینها با آموزش ایرانیها یاد گرفتهاند.
برایمان یکی از خاطرههایتان را تعریف میکنید؟
از صبح که میآییم تا شب خاطره است، ولی خاطرهام از روزهای کودکی است. تابستانها همراه بابا به مغازه میآمدم. اوایل با نخها بازی میکردم، بعد کمکم فهمیدم نخها چهقدر مهم هستند. رنگ نخها با آدم حرف میزنند. بافندگی خیلی سخت است. آن وقتها که یخ و یخبندان بود من باید نخها را به بافندهها میرساندم. بافندهها چشمهایشان را روی قالی میگذارند تا خوب بافته شود. قالی که تمام میشود چشمهایشان هم ضعیف میشود. خاطرم هست که خیلی از آنها، از ترس کور شدن کار بافتن را کنار گذاشتند.
***
در تیمچهی معروف و زیبای قم کمی راه میروم. فرشها از پنجرهها آویزان شدهاند. انگار دارند با ما حرف میزنند. به دستها و مهمتر از همه به آن دو چشمی فکر میکنم که با دقت و حوصله آنها را بافتهاند. یکی از تابلوفرشها عکس مادری است که فرزندش را در آغوش گرفته است.
ارسال نظر در مورد این مقاله