حسادت

10.22081/poopak.2019.67478

حسادت


خنده منده

ماجراهای آقای خوش‌خیال

سیدناصر هاشمی

دختر آقای خوش‌خیال به پدرش گفت: «بابا هم‌کلاسی‌ام همش به من حسادت می‌کنه.»

آقای خوش‌خیال با بی‌خیالی گفت: «مثلاً تو چی داری که اون بهت حسادت می‌کنه؟»

دختر کوچولو جواب داد: «من امروز زنگ ورزش خوردم زمین و آستینم سوراخ شد، هم‌کلاسی‌ام می‌گه چرا آستین پیراهن تو سوراخ باشه، ولی آستین پیراهن من نباشه؟»

***

آقای خوش‌خیال به پسرش گفت: «چرا معلم از کلاس اخراجت کرد؟»

پسر جواب داد: «چون معلم ما خیلی حسود است.»

آقای خوش‌خیال با عصبانیت پرسید: «چه ربطی دارد؟»

پسرش گفت: «چون من خیلی راحت سرم را می‌گذارم روی میز و می‌خوابم، ولی آقامعلم نمی‌تواند بخوابد.»

***

پسرکوچولوی آقای خوش‌خیال از مدرسه آمد خانه و گفت: «بابا ، فکر می‌کنم که معلم ما به شما حسودی می‌کند.»

آقای خوش‌خیال با خنده پرسید: «چه‌طور مگر؟»

پسرک جواب داد: «چون وقتی ریاضی بلد نبودم جواب بدهم، آقا معلم گفت: خوش به حال بابات با این بچه‌اش.»

***

آقای خوش‌خیال با عصبانیت به دخترش گفت: «بچه‌جان چرا گوشی مرا دست زدی؟ مگر نمی‌دانی فضولی کار بدی است؟»

دخترکوچولو جواب داد: «نخیر بابا نمی‌دانستم؛ چون شما دیروز گفتید فقط حسادت کار بدیه.»

***

دختر آقای خوش‌خیال از پدرش پرسید: «بابا، آدم‌های حسود چه شکلی هستند؟»

آقای خوش‌خیال کمی فکر کرد و گفت: «چون آدم‌های حسود خیلی غصه می‌خورند، لاغر و پژمرده می‌شوند.»

دخترک نگاهی به پدرش انداخت و گفت: «بابا یعنی شبیه شما می‌شوند؟»

***

پسر: «بابا امروز امید توی مدرسه خیلی از ماشین باباش تعریف می‌کرد.»

آقای خوش‌خیال: «خب شما چه کار کردید؟ حتماً حسودی‌تان شد؟»

پسر: «نخیر بابا. حسادت کار زشتی است. ما برایش نوشتیم که پُز دادن کار بدی است.»

آقای خوش‌خیال: «آفرین پسرم، یعنی برایش نامه نوشتید؟»

پسر: «نخیر بابا، با کلید روی در ماشین‌شان نوشتیم.»

***

پسر آقای خوش‌خیال توی کلاس به معلمش گفت: «آقا اجازه، شما دوست دارید ما به امید حسادت کنیم؟»

معلم جواب داد: «نخیر پسرم، حسادت خیلی رفتار زشتی است.»

پسرک گفت: «پس اگر می‌خواهید این رفتار زشت از ما سر نزند یک صفر بگذارید جلوی 2 من.»

***

پسر آقای خوش‌خیال در حالی که گریه می‌کرد گفت: «بابا چرا ماشین عمو از ماشین ما مدلش بالاتر است؟»

آقای خوش‌خیال جواب داد: «این چه حرفی است پسرم؟ می‌دانی به این کار تو چه می‌گویند؟»

پسر آقای خوش‌خیال همان‌طور که گریه می‌کرد گفت: «بله بابا، به این کار من می‌گویند گریه کردن.»

CAPTCHA Image