سخت دلتنگم
صبا فیروزی
خواهر برایت سخت دلتنگم
اصلاً تو را دیگر نمیبینم
از غصههایت قصهها گفتی
کی میشود پیش تو بنشینم!
دلتنگم و میدانم این را خوب
وقتی که ما خوابیم، بیداری
هر روز با ماسک و لباس فرم
تا نیمههای شب سر کاری
ای کاش میشد لااقل امسال
این عید را همراه ما باشی
اما نه، این فکر درستی نیست!
باید کنار تختها باشی
صد حرف دارم با خدا هر شب
هرگز نباشد هیچ بیماری
دست خدا همراهتان باشد
تو یک پرستار فداکاری
نوروز
مرضیه تاجری
با نام تو شد آغاز
نور از نگاه خورشید
در ظرف کوچک من
رویید سبزهی عید
با نام تو پریدند
پروانهها به هر سو
رفتند بر لب جو
همراه هم دو آهو
بر شاخهها شکوفه
خندید و سر تکان داد
هر چشمه در دل کوه
کم کم به قل قل افتاد
مانند تو کسی نیست
نزدیکتر همیشه
عشقت میان قلبم
آرام کرده ریشه
ارسال نظر در مورد این مقاله