کبوتر نامهرسان
به کوشش: سعیده اصلاحی
بهار یعنی زندگی دوباره
این روزها همه جا پر از شکوفه و گل و جوانه است. صدای آرامبخش پرندگان از گوشه و کنار باغها و لابهلای شاخههای درختان به گوش میرسد. از کنار هر جادهای که بگذری دسته دسته گلهای کوچک زرد و سفید میبینی که تماشایشان شاد و خوشحالت میکند. چه هوای دلپذیری! چه بوتههای پر طراوت و شادابی! همه جا پر از نعمت و رحمت خداوند است. کشاورزان هم در مزرعهها مشغول رسیدگی به درختان و بوتهها هستند تا مردم در فصل بعدی میوههای فراوان و تازه داشته باشند. ما خاطرههای زیادی از فصل بهار و عید نوروز و گردشها و مسافرتها در تعطیلات نوروزی داریم که هر کدامشان برایمان پر ارزش هستند. بیایید دعا کنیم با لطف آفریدگار این همه زیبایی، بیماری کرونا از بین برود و ما دوباره آن روزهای خوش را ببینیم.
سما درویشی- یازدهساله- شهرستان خمین
راه میانبُر
از زمانی که کوچک بودم و لیوان آبی به دست مادربزرگم میدادم جملهی «الهی عاقبت بخیر بشی» را میشنیدم. از همان روزهای کودکی به معنای این جمله که یک دعای زیبا بود فکر میکردم. بعدها که بزرگتر شدم مدام از خودم میپرسیدم: «برای داشتن یک زندگی خوب و یک عاقبت نیک چه باید کرد؟»
آنقدر جستوجو کردم، پرسیدم و مطالعه کردم تا بالأخره پاسخ پرسشم را یافتم. معلمم و مادرم به من آموختند که راه میانبری برای رسیدن به عاقبت بخیری هست و آن پناه بردن به بانوی بانوان دو عالم، حضرت زهرا(ع) و مدد خواستن از تسبیحات زیبای ایشان است. تکرار روزانهی تسبیحات حضرت زهرا(ع)، یک راه روشن و هموار است که نه تنها ما را برای رسیدن به سعادت و نیکبختی نزدیک میکند، بلکه به ما آرامش و شکیبایی هم میبخشد. تکرار این ذکرهای زیبا بعد از هر نماز، آنقدر شیرین است که دلمان را شاد میکند و روحمان را جلا میدهد.
طناز بابادی
مادر
مادرم جان و دل من
گوهر یک دانهی من
هم دل و هم راز دل من
مادرم مادرم
ای پناه بیکسیها
تو وجودت سبز و خرم
مایهی شادابی من
مادرم مادرم
نوید اندرواژ
شهر عروسکی
تو سرزمین کودکی
یه شهری بود عروسکی
یه خواهر و برادری
رفتن تو پارک، بازی کنن
با هم طناببازی کنن
بهار بود و شکوفههای کاغذی
روی درخت آلبالو
چکاوکهای نازنازی
اسم یکی: گل پسری
اون یکی هم: گل دختری
لپقرمزی تپلمپل
ماه و تمیز، دستهی گل
بازی میکردن دوتایی
میخندیدن با خوشحالی
حواسشون بود که یه وقت
نشکنه ساقهی گلی
دلش نگیره بلبلی
تا شهرشون قشنگ باشه
خوب و خوشآب و رنگ باشه
محمدجواد بیات- هفتساله- شهریار
یه سین کمه
اینجا کجاست؟ خونهی ماست
پنجرههاش رو به خداست
وا میشه دست پنجره
چه قد قشنگه منظره
حیاط داره باغچه داره
توی اتاق طاقچه داره
عید اومده به شهر ما
چه خوشحالن مردم ما
سیر و سماق، سکه داریم
سبزه و سیب، سرکه داریم
اما یه سین رو کم داریم
ما اونو خیلی دوست داریم
اسمش چیه؟ سلامتی
وای وای نگو چه نعمتی
بیاین باهم دعا کنیم
خدای مهربون رو باز صدا کنیم
تا کرونا دود بشه
دور بشه، نابود بشه
مهیار نجیب- دهساله- پاکدشت
برسد به دست آقاجونی
سلام آقاجونی، امروز یک پرستوی زیبا دیدم که داشت توی شکاف دیوار لانه میساخت. من میدانم وقتی پرستوها برگردند یعنی بهار در راه است؛ اما این بهار هم مثل بهار سال قبل اصلاً قشنگ نیست؛ چون باز هم نمیتوانم به دیدن شما و مادرجونی بیایم و در چیدن سفرهی هفتسین و رنگ کردن تخممرغهای هفتسین به شما کمک کنم. مامان میگوید باید مراقب سلامتی شما بزرگترهای عزیز باشیم تا بیمار نشوید، ولی من خیلی دلم برای آن عیدهای شاد و خوش که در خانهی شما دور هم جمع میشدیم تنگ شده است. برای سبزی پلوی خوشمزهی مادرجونی و تاب تاب عباسی با بچهها توی حیاط.
من هر روز و هر شب دعا میکنم شما سلامت بمانید و کرونا از بین برود و آن روزهای خوب بهاری دوباره از راه برسند.
آن وقت من میتوانم باز هم به دیدن شما بیایم و از سرکوچه تا خانهی شما بدوم و با خوشحالی داد بزنم: «دستم به زنگ نمیرسه لطفاً باز کنید!»
و بعد خودم را توی بغل شما بیندازم و دوتایی از ته دل بخندیم.
به امید آن روز: «نوهی شما، نسیم.»
نسیم گلابدره- دهساله- تهران
ارسال نظر در مورد این مقاله