قصه‌های شاهنامه


قصه‌های شاهنامه

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه بر نگذرد

کیومرث

سیده‌لیلا موسوی‌خلخالی

همان‌طور که می‌دانید اولین انسان حضرت آدم بوده است؛ اما کسی نمی‌داند که اولین پادشاه جهان چه کسی بود! در کتاب‌های قدیم ایران نوشته شده است که خداوند که ایرانیان باستان به او «اهورامزدا» می‌گفتند، انسانی را به نام «گَیومَرت»(1) یا «کیومرث» آفرید و او را پادشاه جهان کرد. حکیم «ابوالقاسم فردوسی» در کتاب شاهنامه به صورت شعر داستان این پادشاه را برای‌مان تعریف می‌کند:

کیومرث چون خیلی باهوش و خردمند بود، شاه شد. آن زمان انسان‌های اولیه در کوهستان و در غار زندگی می‌کردند. کیومرث به مردم یاد داد چه‌طور شکار کنند و برای خودشان خوراک تهیه کنند. او لباسی از پوست حیوانات پوشید تا مردم هم یاد بگیرند و لباس بپوشند.

این‌طور که گفته می‌شود همه‌ی موجودات دنیا، فرمان‌بردار او بودند؛ چه انسان‌ها و چه حیوانات.

کیومرث پسر زیبا و باهوشی داشت به نام «سیامک» که خیلی دوستش داشت و همیشه نگران بود که مبادا از سیامک جدا شود!

مدت‌ها گذشت. کیومرث هیچ دشمنی نداشت به جز شیطان که ایرانیان باستان به او «اهریمن» می‌گفتند. اهریمن بچه‌ای داشت که شبیه گرگ بود. اهریمن از اهورا مزدا ناراحت بود که چرا تخت پادشاهی را به او نداده است! برای همین یک روز پیش کیومرث رفت و گفت: «تاج و تخت پادشاهی را به من بده»؛ اما کیومرث قبول نکرد. اهریمن عصبانی شد و تصمیم گرفت تخت پادشاهی را از او بگیرد و خودش پادشاه جهان شود. برای همین به پسرش دستور داد تا سپاهی درست کند و به جنگ کیومرث و سیامک برود. اهورا مزدا به یکی از فرشتگانش دستور داد که شبیه پَر بشود و پیش سیامک برود و به او بگوید که اهریمن و پسرش می‌خواهند با سپاه‌شان به جنگ آن‌ها بیایند.

وقتی سیامک این خبر را شنید، عصبانی و نگران شد، بدون این‌که به پدر خبر بدهد؛ سپاهی جمع کرد، لباس چرم پوشید و به جنگ پسر اهریمن رفت. آن زمان در جنگ‎ها سرداران سپاه دوتایی با هم می‎جنگیدند که به آن جنگ تن‎به‎تن می‎گفتند. سیامک هم به جنگ تن‎به‎تن با پسر اهریمن رفت؛ ولی بچه‌ی اهریمن بر او چنگ انداخت، او را به زمین زد و با چنگال، شکم سیامک را پاره کرد.

سیامک که کشته شد، تازه خبر به کیومرث رسید. کیومرث خیلی ناراحت شد و همراه مردمش به کوهستان‎ها رفت و سال‎ها عزاداری کرد.

اهورا مزدا که دید کیومرث سال‎ها دارد عزاداری می‎کند، دوباره فرشته‎ای را مأمور کرد تا این‌بار پیش کیومرث برود. فرشته به کوهستان رفت و به کیومرث گفت که به جای عزاداری و گریه به جنگ اهریمن و پسرش برود.

کیومرث به فرمان خداوند گوش داد و با مردمش به جنگ اهریمن و پسرش رفت و آن‎ها را شکست داد.

1. همان کیومرث است که در زمان پهلوی گیومرت بوده است.

CAPTCHA Image