داستان ضربالمثلها
دولّا دولّا
سیدمحمد مهاجرانی
گرووومب! کلّهی احسان محکم خورد به تیرک عمودی!
از درد روی زمین افتاد. بچهها دورش جمع شدند.
نالهکنان گفت: «آااای! واااای! آی سرم! داغون شدم به خدا!»
از جا بلند شد و اخمکنان گفت: «دیگر به طرف توپهایی که نزدیک تیرک است شیرجه نمیزنم!»
بچهها خندیدند: «خب فعلاً بازی را ادامه بده تا بعد!»
کاپیتان تیم مقابل جلو آمد و شوت محکمی زد. توپ موج برداشت و نزدیک بود گل شود.
احسان مثل یوزپلنگ بالا پرید و توپ را دور کرد، ولی دوباره گرووومب! محکم از پشت روی زمین افتاد!
باز نالهاش به هوا رفت: «آااای! واااای! آی کمرم! داغون شدم به خدا!»
از جا بلند شد و اخمکنان گفت: «دیگر به طرف توپهای هوایی شیرجه نمیزنم!»
حمید زد زیر خنده: «عزیزم! دروازهبانجان! شترسواری دولّا دولّا که نمیشود! اگر دوست داری دروازهبان باشی همیشه همین است! شاید فکر میکردی دروازهبانی یعنی توی دروازه بنشینی و تخمه بشکنی و بازی را تماشا کنی!»
ارسال نظر در مورد این مقاله