کلاغ مهربان

10.22081/poopak.2020.70716

کلاغ مهربان


داستان‌ترجمه

کلاغ مهربان

نویسنده: دسلی سیمز

تصویرگر: فرد پلانت

مترجم: رابعه راد

1.کلاغ بالای برف‌ها پرواز می‌کند. او دنبال ردّ پاهایی که روی برف هستند، می‌گردد.

کلاغ می‌گوید: «هو هو» و به سرعت پایین می‌آید.

2.این ردّ پا مرا به یک جای دورتر می‌برد، جایی که فکر می‌کنم بزرگ و وسیع است.

3. بعد... پنج‌تا آدم‌برفی قشنگ کنار هم! کلاغ فکر می‌کند: «هو، هو! من می‌دانم.»

4. کلاغ جست‌ وخیزی می‌کند و کمی چوب و سنگ و میوه‌ی کاج جمع می‌کند. تا یک «کلاغ برفی» درست کنند.

5. کلاغ با خودش فکر می‌کند: «جای بعدی کجاست؟» و دنبال ردّ پاها می‌رود.

6.او به یک سورتمه‌ی قرمز می‌رسد که کنار یک در گذاشته‌اند. یک کلاغ زرد، و یک اسکیت شکسته. ردّ پاها او را به...

7. ... یک دریاچه‌ی یخ‌زده می‌رساند. موش‌ها روی برکه‌ی یخ‌زده اسکیت بازی می‌کنند.

کلاغ فریاد می‌زند: «اوه، نه! این یخ، نازک است و زود می‌شکند.»

موش کور فریاد می‌زند: «کمک! توی آب افتادم. یخ زدم. شنا هم بلد نیستم!»

کلاغ می‌گوید: «ناامید نشو! من این‌جا هستم.»

8.کلاغ به سرعت پرواز می‌کند. بعد شال‌گردن آدم‌برفی را برمی‌دارد و به سرعت به برکه برمی‌گردد. تا موش کور را نجات بدهد.

9.بعد از من... یک، دو، سه...

بکش!

گررررر!

10.با آخرین تلاش آن‌ها، موش کور یخ‌زده نجات پیدا می‌کند.

کلاغ می‌گوید: «حالا بند این سورتمه را می‌گیرم.»

11.و بعد از آن، او موش کور را سواری می‌دهد.

12.حالا همه‌ی آن‌ها در خانه‌ی گرم و نرم موش کور نشسته‌اند. موش کور و بقیه با هم چای می‌خورند و لذت می‌برند.

CAPTCHA Image