10.22081/poopak.2020.70766

جشن قُل قُل

داستان

جشن قُل قُل

آتنا فراهانی

قابلمه‌ی تپلو روی گاز نشسته بود. داد زد: «آهای! جشن قُل قُله. کی می‌خواد سوپ بشه، خوش‌مزه بشه؟ کی میاد، کی نمیاد؟» گوجه قرمزه که روی میز نشسته بود، گفت: «من می‌آیم.» پیازریزه گفت: «من هم می‌آیم، حتماً می‌آیم!» ولی سیب‌زمینی هیچی نگفت. خانم صاحب‌خانه به آشپزخانه آمد. چاقو خوشگله را برداشت و گفت: «اول نوبت کیه که پوستش رو بکنم، ریز ریزش کنم؟»

پیازریزه توی دلش گفت: «مَنِ مَنِ کله گنده.» خانم صاحب‌خانه پیاز را برداشت. او را خرد کرد و توی دل قابلمه‌ی تپلو انداخت. قابلمه‌ی تپلو خوش‌حال شد و گفت: «خوش اومدید به جشن قُل قُل من.»

پیازها توی آب قابلمه بالا و پایین پریدند و خندیدند. خانم صاحب‌خانه روی میز را نگاه کرد و گفت: «خب حالا نوبت کیه که بفرستمش توی دل قابلمه؟» گوجه قرمزه توی دلش گفت: «مَنِ مَنِ کله گنده.»

خانم صاحب‌خانه گوجه را خرد کرد و انداخت توی قابلمه. گوجه‌ها توی آب قابلمه سُر خوردند و غش غش خندیدند. سیب‌زمینی با خودش گفت: «من دوست ندارم توی قابلمه بروم.» قِل خورد و افتاد زیر میز. رفت زیر میز و نشست. خانم صاحب‌خانه گفت: «پس سیب‌زمینی کجاست؟»

هر چه گشت سیب‌زمینی را پیدا نکرد. آه کشید و گفت: «سوپ بدون سیب‌زمینی که فایده ندارد.» گاز را خاموش کرد و رفت. قابلمه آه کشید. پیازها آه کشیدند. گوجه قرمزها آه کشیدند. آه بزرگ شد. توی هوا چرخید. بالا رفت و پایین رفت. چرخید و چرخید. رفت زیر میز. آه، به سیب‌زمینی رسید. سیب‌زمینی صدای آه را شنید. دلش شکست. توی دلش گفت: «من اگر نباشم جشن قُل قُل خراب می‌شود. دل همه کباب می‌شود.» قِل خورد و رفت وسط آشپزخانه. خانم صاحب‌خانه به آشپزخانه آمد. سیب‌زمینی را دید و گفت: «کجا بودی قل قلی من؟ تو اگر نباشی که نمی‌شود. همه چیز خراب می‌شود.»

خانم صاحب‌خانه سیب‌زمینی را برداشت. ریز ریز کرد و انداخت توی قابلمه. قابلمه گفت: «خوش اومدید به جشن قُل قُل من.» سیب‌زمینی‌ها توی آب سُر خوردند. خانم صاحب‌خانه گاز را روشن کرد. جشن قُل قُل شروع شد. همه شاد بودند. توی حباب‌ها آب بازی می‌کردند. قابلمه هم برای‌شان شعرهای قُل قُلی می‌خواند.

قل قل قل

قل قل قل

قل قل قل...

CAPTCHA Image