10.22081/poopak.2020.70890

نوشته های ارسالی بچه ها

کبوتر نامه‌رسان

سعیده اصلاحی

دلم برای معلمم تنگ شده

من یک کلاس اولی‌ام و هفت ساله هستم.

از اول اسفند مدرسه‌ی ما هم مثل همه‌ی مدرسه‌ها به دلیل ویروس کرونا بسته شد.

الآن چند ماه است که به مدرسه نمی‌رویم.

راستش من خیلی دلم برای خانم آموزگار مهربانم و هم‌کلاسی‌های خوبم تنگ شده از خدا می‌خواهم هر چه زودتر ویروس کرونا از بین برود، مدرسه‌ها باز شود و ما دانش‌آموزان به دیدن آموزگارعزیز و هم‌کلاسی‌های خوب‌مان برویم. لطفاً کسانی که با این آرزو موافق هستند مثل من از خدا بخواهند که زودتر این آرزو برآورده شود.

تینا قربان پور- 7 ساله

 

ویروس ناقلا

یکی نبود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود.

یه دخترک ناز و خوشگلی بود که هر روز صبح با کلی ذوق و شوق از خواب بیدار می‌شد و به مدرسه می‌رفت.

دخترک شیرین قصه‌ی ما عاشق درس و مدرسه بود برای همین سر کلاس مرتب و منظم می‌نشست و به حرف‌های معلم نازش گوش می‌داد. تا این‌که یه روز یه ویروس ناقلا اومد و ساخت یک بلا.

با اومدن این ویروس بدجنس مدرسه‌ها تعطیل شد و دخترک ناز ما دلش پر از غصه شد. یه شب که دخترک خوابیده بود، ویروس بدجنس به خوابش آمد و برای دخترک خواند: «اومد اومد کرونا، زندگی شد واویلا.»

دخترک ناز که کلی دلش از ویروس پر شده بود از غصه، به ویروس گفت: «ای ویروس آواره، نداری راه چاره.»

دخترک از خواب پرید و زودی رفت پیش مادر مهربونش و خوابش رو تعریف کرد، مامان دخترک گفت: «دختر قشنگم می‌دونی معنی این خوابی که دیدی چی بود؟» دخترک گفت: «نه مامان‌جونم.»

مامانش گفت: «دخترم معنی خوابت اینه که به جای غم و غصه باید زودی به دوستات خبر بدی که همه با کمک هم این ویروس بدجنس رو شکست بدیم.»

زینب شایسته- کلاس اول

 

آرزوی رومینا

رومینا در مدرسه روزهای خیلی خوبی را می‌گذراند، چون هم داشت باسواد می‌شد، هم یک عالم دوست پیدا کرده بود.

تا این‌که یک بیماری به نام کرونا اومد و باعث تعطیلی مدرسه‌ها شد.

روزهای اول رومینا فکر می‌کرد زود تمام می‌شود و او دوباره به مدرسه برمی‌گردد؛ ولی خیلی طولانی شد و او مجبور بود دور از مدرسه و در خانه درس‌هایش را یاد بگیرد.

رومینا الآن آن‌قدر دل‌تنگ شده که شب‌ها خواب خانم‌معلم مهربان و دوستانش را می‌بیند و به من می‌گوید: «مامان تازه داشتم اسم هم‌کلاسی‌هامو یاد می‌گرفتم. دلم می‌خواد دوباره برم مدرسه و با دوستام سر کلاس بشینم.»

من هم می‌گویم: «دخترم بیا دعا کنیم روزهای خوب از راه برسند تا همه شاد و سلامت به مدرسه بروید. به امید روزهای خوب.»

رومینا رحیمی- کلاس اول

 

دعای یک کلاس اولی

قبل از این‌که به مدرسه بیایم، مادرم برایم از خاطره‌های کلاس اول خودش می‌گفت.

از یاد گرفتن، خواندن، نوشتن، باسواد شدن و از بازی با دوستانش. من خیلی شاد بودم که نه ماه می‌توانم با دوستانم و معلم مهربانم باشم.

اما با آمدن کرونا مدرسه تعطیل شد و ما روزهای زیادی است که در خانه مانده‌ایم.

من دلم برای مدرسه، دوستانم و خانم‌معلم خوبم تنگ شده است.

وقت اذان که می‌شود چادر نمازم را سر می‌کنم و از خدا می‌خواهم تا کرونا شکست بخورد و ما زودتر به مدرسه برویم.

یسنا میرزایی- کلاس اول

 

سفر پرخاطره

من و خانواده‌ام در تعطیلات آخر سال به خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگ رفتیم آن‌ها با خوش‌حالی به استقبال ما آمدند در آن‌جا آب و هوا خیلی سالم و تمیز بود. بسیاری از چیزهایی که من در کتاب دیده بودم از نزدیک دیدم. مثل گاو، گوسفند، اردک، مرغ و خروس، کوه‌های بلند، شکوفه‌های زیبای درختان و چشمه‌هایی که از آب شدن برف‌ها به وجود آمده بودند. ما چند روزی در طبیعت و آب و هوای تمیز زندگی کردیم.

ریحانه اسدی زاد- کلاس اول

 

من غمگینم

چون مثل یک قناری

در خانه زندانی‌ام

ای همسایه‌ها

ای هم‌شهری‌ها

ای همه‌ی مردم دنیا

لطفاً بهداشت را رعایت کنید

لطفاً از خانه بیرون نروید

تا کرونا نابود شود

و هیچ‌کس مریض نشود

و ما قناری‌ها

از قفس آزاد شویم

مانیا عمونژاد- کلاس چهارم

 

 

ما کرونا را شکست می‌دهیم

اواخر فروردین بود. مرتب فاطمه به پدرش می‌گفت: «پدرجان پس کی به مدرسه می‌رویم؟»

پدر گفت: «دختر گلم! عجله نکن چند روز دیگر بگذرد تا ویروس کرونا از بین برود و آن وقت به مدرسه خواهی رفت.»

چند روزی گذشت، ولی دوباره همین سؤال را از پدر پرسید. پدر که متوجه علاقه‌ی بسیار زیاد دخترش به مدرسه و معلم و دوستانش شد تصمیم گرفت فاطمه را با ویروس کرونا و قرنطینه آشنا کند و برای همین وقتی موضوع را با فاطمه در میان گذاشت فاطمه خیلی کنجکاو برای شنیدن مطالب شد و در کنار پدر نشست و از او خواست هرچه زودتر موضوع کرونا و قرنطینه را برایش توضیح بدهد.

پدر برای فاطمه توضیح داد که ویروس کرونا، ویروس خطرناکی است و باید همه در خانه بمانیم و بهداشت را رعایت کنیم و همین در خانه ماندن را می‌گویند قرنطینه که باید همه‌ی هم‌وطن‌های عزیزمان رعایت کنند.

فاطمه زینلی با کمک و همراهی پدر

 

جهان‌گردی به نام کرونا

روزی روزگاری نزدیک عید بود. یک دفعه گفتند: «یک غول کوچولو دنیا را تکون داده. غولی که نه شاخ داشت و نه دُم، نه دست داشت و نه پا. اون اندازه‌ی یک سر سوزن هم نبود. غولی که بدون هیچ مدرک و پاسپورتی همه‌ی دنیا را گشت و تبدیل به یک جهان‌گرد بزرگ و معروف شد.

جهانگردی که در طی شصت روز تمام کل دنیا رو گشت.

اون غول کوچولو اسمش «کرونا» بود. کرونا درِ خونه‌ی آدم‌ها رو زده و مهمون ناخونده شده. مدرسه‌ها رو تعطیل کرده، کسب و کار رو از رونق انداخته. وحشت و استرس به جون مردم انداخته. باعث شده همه در تعطیلات عید توی خونه‌هاشون بشینن؛ اما اومدنش خوبی‌هایی هم داشته که نباید نادیده بگیریم. سیل عظیمی از مهربانی بین مردم به راه افتاده. خیلی‌ها خودجوش خیابون‌ها و کوچه‌ها رو ضدعفونی می‌کنن، بسته‌های غذایی بین مردم در محله‌های فقیرنشین توزیع می‌کنن. صاحب‌خونه‌هایی که اجاره‌ی خونه‌شون رو به مستأجر می‌بخشن. همه و همه دست به دست یک‌دیگر داده‌ایم که این غول بی‌شاخ و دُم کوچولو رو شکست بدهیم.

فائزه اسلامی‌زاده، کلاس اول (با همکاری مادر)

CAPTCHA Image