به رنگ مهتاب
پیاله ای شیر
بیژن شهرامی
گربه سیاهه یواشکی از روی دیوار و از لای شاخ و برگهای درخت انگور رد شد تا مثل همیشه روی درخت سیب بپرد و از آنجا خود را به حیاط و زیرزمین خانه برساند.
او از آن بالا نگاهی به پایین انداخت. چند زنبور لب حوض نشسته بودند تا آب بخورند. باد ملایمی هم که میوزید؛ گلهای کلافه از گرمی هوا را آهسته تکان میداد.
میومیویی کرد و به آرامی پایین آمد، بعد هم با چابکی به سمت زیرزمین خانه که درش به سمت حیاط باز میشد، رفت.
زیرزمین خنک بود، خنکِ خنک؛ آنقدر که اهل خانه کوزهای از شیر را در آن گذاشته بودند تا با آن ماست درست کنند.
گربه سیاهه بوی شیر تازه را حس کرد و به سمتش پرید؛ اما در یک پرش ناموفق اول روی شکم آقایی که وسط زیرزمین مشغول استراحت بود، افتاد و سپس با برخورد به ظرف شیر آن را واژگون کرد.
آقا که از خواب پریده بود، پیشت پیشتی کرد و عصایش را تکانی داد، گربه هم که ترسیده بود جستی زد و فرار کرد...
ساعتی بعد بچههای آقا در به در دنبال گربهی فراری میگشتند تا کاری را که پدر از آنها خواسته بود، انجام دهند. تنبیه گربه؟ نه! آقا از اینکه گربه را ناخواسته ترسانده و از خود رانده بود غصهاش گرفته بود و به همین خاطر از بچههایش خواسته بود هر طور شده او را پیدا کنند و پیالهای شیر جلویش بگذارند!
***
آیتالله اشرفیاصفهانی عالم دینی بزرگی بود که در استان کرمانشاه زندگی میکرد. او در پیروزی انقلاب اسلامی نقش زیادی داشت و بعد از آن هم به دستور امام خمینی(ره) امام جمعهی شهر کرمانشاه شد.
آیتالله اشرفی که مورد احترام امام، مردم و همنشین رزمندگان اسلام بود، سرانجام در هنگام نماز جمعه به دست منافقان به شهادت رسید.
منبع: یادنامهی آیتالله اشرفیاصفهانی(ره).
ارسال نظر در مورد این مقاله