آدمبرفیها در شب
نویسنده: کارالین بانر
مترجم: رابعه راد
تصویرگر: مارک بانر
1
یک روزِ زمستانی من یک آدمبرفی درست کردم که تپلی و قدبلند بود.
روز بعد که او را دیدم، اصلاً مثل اول نبود.
2
کلاهش لیز خورده بود و دستهایش کوچک شده بود. به نظرم کمی ترسناک میآمد. از خودم پرسیدم: «آدمبرفیها در طول شب چه کار میکنند؟»
3
من فکر میکنم آدمبرفیها وقتی که همه جا خوب تاریک میشود، لیزلیزکبازی میکنند. از چمنزار به خیابان میروند و داخل پارک میشوند.
4
آنها دور هم جمع میشوند و در حالی که منتظر بقیهی آدمبرفیها هستند، فنجانهای پر
از شکلات سرد مینوشند.
5
بعد هر کدام از آنها به نوبت روی برکه اسکیت بازی میکنند.
6
بعضی وقتها آنقدر میخندند و دلقکبازی درمیآورند که به هم میخورند و یکی یکی روی زمین میافتند.
7
آنها گلولههای برفی درست میکنند بعد هر کدام هدف خود را انتخاب و زیر آسمان مهتابی بیسبال، بازی میکنند.
8
بازی در کوهستان، برای آنها خیلی خاطرهانگیز است.
9
حالا نوبت سورتمهسواری روی تپه است؛ یک سورتمهسواری هیجانانگیز!
10
واا هووووو...! آنها فریاد میزنند تا حالا اینقدر شور و هیجان نداشتند.
11
بالأخره گرسنه میشوند و غذا میخورند. بعد خوابشان میگیرد و یکی یکی از پارک میروند.
12
پس اگر کلاه آدمبرفیِ شما کج شده است و یا قدش کمی کوتاه، تعجب نکنید. وقتی شما خواب هستید آدمبرفیها، تازه شروع به بازی کردن میکنند.
ارسال نظر در مورد این مقاله