کتاب‌های پرنده

10.22081/poopak.2019.70930

کتاب‌های پرنده


نامه‌های من و مادربزرگم

کتاب‌های پرنده

مجید ملامحمدی

یک روز به مادرم، خانم‌جان که داشت گیس‌هایم را می‌بافت، گفتم: «پس آقاجان کی به شهر می‌رود تا برایم کتاب بخرد؟ من دلم کتاب می‌خواهد، کتاب!»

خانم‌جان صورتم را بوسید و گفت: «قربان دختر باسوادم بروم. چه بگویم والّا. شهر رفتن خرج و مخارج دارد؛ کتاب خریدن هم پول زیادی می‌خواهد. باید صبر کنی. الآن که کار پدرت در مزرعه زیاد است.»

ما در اوایل فصل بهار بودیم. تقریباً وسط‌های پاییز که هوا سرد بود کار آقاجان در مزرعه تمام می‌شد. اوه.... من باید تا آن موقع صبر می‌کردم. خیلی دلم کتاب می‌خواست. در محله‌ی ما نه کتاب‌خانه بود و نه کسی کتابی داشت. بالأخره بعد از یک سال آقاجان به شهر رفت و با دست پُر برگشت. او فقط برایم یک کتاب خریده بود؛ چون پول بیش‌تری نداشت. من از خوش‌حالی می‌خواستم بال در بیاورم. انگار همه‌ی دنیا را به من داده بودند. اسم آن کتاب گلستان سعدی بود. من یکی از صفحه‌هایش را باز کردم؛ اما دیدم نمی‌توانم جمله‌هایش را بخوانم. آقاجان و خانم‌جان هم فقط سواد قرآنی داشتند. کتاب را بردم به ملارقیه نشان دادم و او هم نتوانست بخواند. بالأخره یک نفر در فامیل پیدا شد که آن را بلد باشد بخواند. او دختر باسواد میرزامحمودِ عاقد بود. عاقد به کسی می‌گفتند که عقد ازدواج عروس و دامادها را می‌خواند. دختر میرزامحمود که سه‌تا بچه‌ی قدونیم قد داشت با خوش‌رویی قبول کرد و قرار شد بعضی از روزها پیشش بروم و چند خطی از گلستان را یاد بگیرم. خیلی کیف داشت. من با خواندن گلستان؛ هم شعر یاد می‌گرفتم، هم حکایت و هم لغت. جوان که شدم کم‌کم پای کتاب به محله‌ی ما باز شد، البته کتاب‌های عاشقانه؛ اما من با خواندن چندتا از آن‌ها فهمیدم علاقه‌ای بهشان ندارم و کنارشان گذاشتم.

مادربزرگت، فخرالسادات

وای مادربزرگ عزیزم! شما گلستان سعدی را به صورت درسی خوانده‌اید؟ چه جالب! چون متن آن کمی سنگین است و لغت‌های زیادی دارد. خوب است بدانید که شهر ما چندتا کتاب‌خانه‌ی بزرگ دارد؛ حتی ما در مسجد و مدرسه‌ی‌مان هم کتاب‌خانه داریم؛ اما متأسفانه کتاب‌خوان کم است. من خودم خواندن کتاب را خیلی دوست دارم. رُمان‌های خوب و داستان‌های جذاب را خیلی می‌خوانم. خیلی متأسفم که چندتا از دوستان مدرسه‌ام به جای خواندن کتاب‌های خوب ایرانی، به سراغ کتاب‌های ترجمه رفته‌اند. آن هم ترجمه‌های خیلی سطحی و ناجور که دو- سه‌تا انتشاراتی چاپ می‌کنند. به نظر من این کتاب‌ها با زندگی و جامعه‌ی ما سازگاری ندارد. بعضی از آثار قدیمی ایرانی مثل کتاب‌های مولوی، سعدی، عطار و... به قلم نویسندگان خوب کشورمان بازنویسی شده‌اند که جالب‌اند. کتاب‌هایی که پر از حکایت‌های شیرین است. معلم ما می‌گوید: «کتاب‌های خوب پرنده‌هایی هستند که ما را به آسمان خوبی‌ها می‌برند. ان‌شاءالله چندتا از آن‌ها را برای‌تان می‌فرستم تا بخوانید و لذت ببرید.

از دور می‌بوسمت، سارا

CAPTCHA Image