10.22081/poopak.2021.70960

کارخوب بچه ها

کبوتر نامه‌رسان

به کوشش: فاطمه بختیاری

شکوفه‌ی گیلاس

من یک شکوفه‌ی درخت گیلاس هستم. گلبرگ‌های سفید، نازک، زیبا و عطر و بوی بسیار لذت‌بخشی دارم. با پایان فصل بهار، یواش یواش گلبرگ‌هایم می‌ریزد، رشد می‌کنم و تبدیل به گیلاس کال می‌شوم، باز هم صبوری می‌کنم تا رنگم تغییر کند و به یک گیلاس آب‌دار و خوش‌مزه تبدیل شوم.

بالأخره بعد از کلی صبر و حوصله آن روز باورنکردنی رسید و من یک گیلاس خوش‌مزه شدم و توانستم از توی حیاط به کوچه سرک بکشم.

یک روز از روی شاخه‌ی درخت اطراف را تماشا می‌کردم که یک دفعه اتفاق عجیبی افتاد.

خواهر و برادر کوچولویی که اسم‌شان امین و فاطمه بود را دیدم که داشتند توی کوچه بازی می‌کردند و اصلاً حواس‌شان به من و بقیه‌ی گیلاس‌ها نبود؛ اما ناگهان چشم‌شان به ما افتاد. فاطمه گفت: «ای کاش اجازه داشتیم تا از این گیلاس‌های خوش‌مزه بچینیم و بخوریم!»

من توی دلم آرزو کردم کاش باد می‌آمد و مرا از شاخه می‌چید تا این دو کودک نازنین، طعم مرا بچشند. توی همین فکر بودم که صاحب‌خانه از راه رسید و دید که بچه‌ها مشغول تماشای میوه‌های درختش هستند. او دستش را به سمت شاخه برد و من و چندتا از دوستانم را چید و به امین و فاطمه تعارف کرد. من خیلی خوش‌حال شدم که می‌توانستم باعث خوش‌حالی بچه‌ها شوم.

فاطمه‌زهرا پاشاپور- هفت‌ساله- رباط‌کریم

رهبر مهربانم

امام خمینی(ره) در شهر خمین چشم به جهان گشودند. ایشان از بچگی سعی داشتند تمام کارهای خود را، خودشان انجام دهند و کارهای‌شان را به دیگران محول نمی‌کردند.

ایشان تلاش کردند که به مردم بگویند که زیر بار ظلم و ستم نروند.

اگر امام خمینی(ره) به مبارزه با پهلوی برنمی‌خاستند، بعید نبود که تا الآن منابع نفتی کشور به پایان رسیده بود، یا کشور سرنگون شده بود و یا مانند گذشته تحت استعمار کشورهای غربی و اروپایی بود.

کسری خانی- یازده‌ساله- تهران

 

آرزوی من

روز تولد منه

دنیای من چه روشنه

لباس شادی بر تنم

این کیه توی آینه،

منم منم

اومده یازده‌سالگی

خداحافظ ده‌سالگی

تو ذهن من یه دنیا فکر

فکر یه آرزوی بکر

آرزوهای رنگارنگ

واسه یه فردای قشنگ

گفتم خدا دنیای ما

پاک بشه از این کرونا

تا غم بره شادی بیاد

روزهای آزادی بیاد

 

ضحی نجفی‌زاده- یازده‌ساله- تهران

 

دعای من

خدایا! من از تو دریا نمی‌خواهم؛ اما رودخانه را به من بده تا همیشه به سوی تو روان باشم.

خدایا! من از تو جنگل نمی‌خواهم؛ اما گل کوچکی به من بده تا عطر تو را داشته باشم.

عسل علیزاده- هشت‌ساله

ابر

هوا که گرم می‌شود

آدم‌ها دنبال کولر و پنکه و بادبزن و... می‌گردند.

اما گل‌ها و درخت‌ها

منتظر ابرها می‌مانند تا ببارند و سیراب‌شان کند

ما آدم‌ها هم می‌توانیم ابر بشویم و با صرفه‌جویی در مصرف آب، گیاهان تشنه و چشم به راه را سیراب کنیم.

 

حسین نیک‌سرشت- ده‌ساله - مهرشهر کرج

 

امروز تلویزیون مراسم رحلت امام خمینی(ره) را نشان می‌داد. جمعیت زیادی جمع شده بودند. پدرم گفت: «مردم ایران امام خمینی را خیلی دوست داشتند. او مرجع و رهبر بزرگ ایران بود. امام خمینی برای پیروزی انقلاب اسلامی زحمت و سختی زیادی کشیدند. به دستور شاه سال‌ها او را به زندان بردند و حدود پانزده سال هم او را به کشورهای دیگر تبعید کردند. وقتی امام خمینی از دنیا رفتند میلیون‌ها نفر در مراسم تشیع ایشان شرکت کردند.

CAPTCHA Image