من ایرانیام
صنعت قفلسازی
مریم یوسفی
این روزها از اینجا نشستن دیگر خسته شدهام. آخر جای من اینجا نبود! موزهای در عربستان!
درست است که سنی از من گذشته، ولی دلم میخواست برای همیشه قفل درِ آن خانهی آسمانی باشم. شاید این خودخواهی باشد؛ چون بقیهی دوستانم هم دلشان میخواهد مثل من بر در خانهی کعبه بنشینند تا وجودشان پر از عطر بال فرشتهها شود...
فکرش را که میکنم، بارها و بارها خدا را شکرگزارم. استاد عبدالله، قفلساز معروفی در چالِشتُر(1)بود. او قفلهای زیادی ساخت. حال اینکه قرعه به نام من افتاد تا پر از عطر گل و گلاب شوم، افتخاری است که خدا نصیبم کرد. قصهاش زیباست، قصهی تولد من...
در یکی از سالها استاد به همراه دوستانش برای زیارت خانهی خدا به مکه میروند. در آنجا پولشان تمام میشود. استاد برای گذران زندگی در آن شهر کار قفلسازی را شروع میکند. او کمکم در کارش موفق میشود و سفارشهای زیادی را از مردم قبول میکند. استاد عبدالله در آن یک سالی که در مکه بود آنقدر معروف میشود که به او سفارش ساختن یک قفل طلا برای درِ کعبه را میدهند و من با هنرمندی دستان استاد متولد میشوم.
سالها من صدای پای فرشتهها را شنیدم و نگاه آسمانی زیارت کنندگان را دیدم، تا دلم نرم شد، به نرمی گلبرگها. حالا هر روز به یاد آن خاطرات شیرین روزهایم را سپری میکنم.
***
قفلسازی از دوران ساسانی در ایران رواج داشته است. بعد از اسلام این صنعت در دوران صفویه به اوج شکوفایی خود میرسد. در قدیم قفلها را به شکل حیوان و یا انسان میساختند و از نظر فنی قفلها یا ثابت بودند (قفلی که روی درها ساخته میشد) و یا قفلهای فلزی که آنها هم یا کلید داشتند و یا بیکلید و رمزی بودند.
از هنرمندان معروف این رشته میتوان از استاد عبدالله ریاحی و خانوادهی نیکزاد نام برد که همگی اهل چالِشتُر بودند.
1. از نواحی شهر کرد، مرکز استان چهارمحال بختیاری که در دوران صفویه در صنعت قفلسازی شهرت جهانی داشته است.
ارسال نظر در مورد این مقاله