یک شهید و دو خاطره

10.22081/poopak.2021.71256

یک شهید و دو خاطره


یک شهید و دو خاطره

بیژن شهرامی

نظافت

بچه‌ها با دیدن حاج‌آقا(1) جا می‌خورند؛ چرا که عبایش را به چوب‌لباسی آویخته است و دارد وضوخانه‌ی مدرسه را نظافت می‌کند. با عجله جلو می‌روند تا جارو را از دستش بگیرند؛ اما موفق نمی‌شوند.

چند دقیقه بعد که نظافت محل به پایان می‌رسد، لبخند می‌زند و خطاب به حاضران می‌گوید: «این درست نیست بالای سردرِ وضوخانه بنویسیم: «پاکیزگی نشانه‌ی ایمان است؛ اما در حفظ پاکیزگی‌اش تلاش نکنیم.»

جلسه

امروز جمعه است و بچه‌ها بعد از یکی‌- دو هفته انتظار، شال و کلاه کرده‌اند تا به همراه پدر، دلی به دشت بزنند و ساعتی را در دامان طبیعت بازی کنند و خوش بگذرانند.

کمی مانده به حرکت، یکی از دوستان انقلابی پدر از راه می‌رسد و خبر می‌آورد که امروز جلسه داریم و حضور شما در آن جلسه پر اهمیت است.

بچه‌ها از شنیدن این حرف جا می‌خورند و غمگین می‌شوند؛ اما وقتی جواب پدر را می‌شنوند، یک‌صدا هورا می‌کشند. پاسخ او چیزی نیست جز این‌که: «وقتم امروز مال بچه‌هاست. اگر اصرار به حضور من دارید، جلسه را بیندازید فردا.

1. آیت‌الله شهید سیدمحمد بهشتی

*

«آیت‌الله سیدمحمد حسینی‌بهشتی» در سال 1307 شمسی در شهر اصفهان به دنیا آمد. بعد از تحصیل در دبیرستان طلبه شد، به قم رفت و شاگرد امام خمینی(ره) و علمای بزرگ شد. در دانشگاه درس خواند و با تسلط بر زبان‌های انگلیسی و آلمانی مدرک دکترا گرفت.

او در حوزه و دانشگاه تمرین می‌کر‌د. برای دانش‌آموزان کتاب‌های درسی می‌نوشت و با حکومت شاهنشاهی هم مبارزه می‌کرد. وقتی انقلاب پیروز شد، مسئولیت مهمی را برعهده گرفت.

آن مرد بزرگ سرانجام در هفتم تیر سال 1360 به همراه 72 تن از یارانش از سوی منافقین، مظلومانه به شهادت رسید.

CAPTCHA Image