فوارهی رنگینکمان
زهرا عراقی
من دیدهام توی حرم
فواره هست و حوض و آب
بهبه چه حوضش دیدنیست
در زیر نور آفتاب
فواره بالا میرود
چترش کمی وا میشود
بر چتر آن رنگینکمان
یکدفعه پیدا میشود
انگار پایین آمده
رنگینکمان از آسمان
صحن حرم زیباست با
فوارهی رنگینکمان
مثل نور
محمود پوروهاب
من به آنچه خواندهام
یا شنیدهام
فکر میکنم
فکر میبرد مرا
تا به عمق درهها و آبها
تا به قلههای دور
تا به آشیانهی عقابها
فکر مثل نور
از دل تمام چیزهای سخت
میکند عبور
مهمان کوچه
نسترن حاتمی
در انتظارند
در کوچهی ما
همراه مردم
مامان و بابا
*
ما یک فرشته
در راه داریم
مهمان خوبی
چون ماه داریم
*
از شوق مهمان
چشمان مردم
گاهی پر اشک است
گاهی تبسم
*
از عطر خوبش
انگار عید است
مهمان کوچه
نامش شهید است
ارسال نظر در مورد این مقاله