خر فوتبالیست

10.22081/poopak.2021.71624

خر فوتبالیست


داستان طنز

خر فوتبالیست

عباس عرفانی‌مهر

یک خر عجیب بود به اسم خرک. خرک مثل خرهای دیگر نبود. یک کارهایی می‌کرد که هیچ خری در جهان نمی‌کرد! می‌پرسید چه کار می‌کرد؟ حالا خودتان می‌فهمید.

یک روز توی روستا یورتمه می‌رفت که سر کوچه به مغازه‌ی عموکفاش رسید. عموکفاش، کفش می‌فروخت. پشت شیشه‌ی مغازه‌اش پر از کفش بود. کفش فوتبالی، کفش مهمانی و کفش کوه. کفش‌ها (جیرینگ جیرینگ) برق می‌زدند؛ قرمز، سبز و طلایی. خرک با خودش گفت: «ما خرها چه بیچاره‌ایم؟ هزار سال است فقط سُم می‌پوشیم. وقتش است کفش را امتحان کنیم.» عرعر رفت توی مغازه‌ی عموکفاش. عموکفاش که یک کلاه سیاه و سبیل گنده داشت و خر عجیب را می‌شناخت، گفت: «ها؟ چی شده خرک؟ آمدی مغازه چه کار؟»

خرک گفت: «شما این همه کفش را می‌خواهید چه کار؟ خب یکی را به من بدهید. دل یک خر را شاد کنید.»

عموکفاش قاه قاه خندید و گفت: «خرجان! خدا به تو همچین سُم قشنگی داده. هم سفت است و هم خراب نمی‌شود. فقط بیا هر روز برایت واکس بزنم.»

خرک گفت: «من دوستش ندارم.» بعد سُمش را در آورد و گفت: «این سم‌ها را می‌دهم؛ شما هم به من کفش بدهید.» عموکفاش که می‌دانست این خر حرف حساب نمی‌فهمد با خنده قبول کرد.

به او دو جفت کفش فوتبالی بچه‌گانه داد؛ چون پایش کوچک بود. خرک کفشش را پوشید. پوتاکو پوتاکو رفت. بچه‌های روستا توی چمن، فوتبال‌بازی می‌کردند. خرک با خوش‌حالی عرعر گفت: «حالا من هم بازی!»

و دنبال توپ دوید. رسید به توپ. توپ را با پای راستش شوت کرد؛ اما ناگهان کفش راستش هم ویژژژ... شوت شد. رفت و رفت خورد به سگ گوش دراز. سگ گوش دراز که خواب بود، از خواب پرید. دندانش را بیرون آورد و گفت: «خرک فوتبالیست پر رو! من را می‌زنی؟ الآن همچین به حسابت برسم.»

هاپ هاپ دنبال خرک دوید. خرک از ترس دوید و دوید؛ به رودخانه رسید. می‌خواست از رودخانه رد شود؛ پایش رفت توی گِل. می‌خواست پایش را بیرون بکشد، کفشش در آمد. شاپالاخ تاپالاخ خورد زمین. یکهو آقاگرگه او را دید. جلو پرید و گفت: «به به! عجب گوشت گنده‌ای؟ عجب کفشی داری! من تا حالا خرک با کفش نخورده‌ام.»

پرید روی خرک. خرک داد زد: «عرعر؛ چی دیگه از این بدتر.»

یکهو آقاسگه رسید گرگه را دید. با خودش فکر کرد: «گرگ بهتر است یا خر؟» بعد فکر کرد: «اگر گرگ را بگیرم چوپان‌ها به من گوشت حسابی می‌دهند، ولی اگر خر را بگیرم شاید لگد هم بخورم.» بعد هاپ هاپ دنبال گرگه دوید. گرگه دِ بدو که رفتی. سگ هم دنبالش.

خرک پایش را توی آب شست. یاد سم‌های قشنگ و محکم خودش افتاد که هیچ‌وقت از پایش در نمی‌آمد. پای برهنه رفت تا دوباره سم‌های خودش را پس بگیرد.

CAPTCHA Image