10.22081/poopak.2021.71627

میرا و آمرا

داستان ترجمه

میرا و آمرا

مترجم: مرضیه ویلانی 

من میرا را خیلی دوست دارم. می‌دانید چرا؟ چون او تنها کسی است که می‌تواند مرا ببیند.

هر چیزی که او دوست دارد، من هم دوست دارم و هر چیزی که من دوست دارم، او هم دوست دارد؛ حتی اسم‌های ما هم شبیه به هم هست؛ میرا و آمیرا.

 چیزهایی که برای او اتفاق می‌افتد، برای من هم اتفاق می‌افتد.

وقتی من یک دندانم را از دست دادم میرا هم یک خار خود را از دست داد.

 اما بعضی مواقع ما کمی با هم فرق داریم.

گاهی میرا دردسر درست می‌کند، و من آن مشکلات را حل می‌کنم.

 من روزهای بارانی را دوست دارم؛ اما میرا ناراحت می‌شود و می‌گوید حالا ما نمی‌توانیم بیرون برویم و بازی کنیم.

اما من یک فکری به ذهنم می‌رسد. ما می‌توانیم با قایق کاغذی بیرون برویم.

یا موقعی که مدرسه‌ی او شروع می‌شود. می‌گوید من هیچ دوستی ندارم.

من او را آرام می‌کنم و به او می‌گویم، من دوست تو هستم؛ البته می‌توانی دوستان دیگری هم پیدا کنی.

 حالا این من هستم که برگشته‌ام که می‌خواهم باز هم بگویم که آمیرا را توی دنیا از همه بیش‌تر دوست دارم.

می‌دانید چرا؟

چون او همه چیز را زیر و رو می‌کند.

 آمیرا هرگز من را در دعوا تنها نمی‌گذارد، با این‌که کمک زیادی نمی‌کند.

 او هر روز یک ماجراجوییِ بزرگ می‌سازد.

من دوست دارم وارد شیرینی پیچ‌پیچی بشویم.

آمیرا می‌گوید می‌دانم! باید راه را بخوریم تا بتوانیم از شیرینی  بیرون برویم.

 من خیلی خوش‌حالم که آمیرا با من صمیمی است.

CAPTCHA Image