دوستانه
جعبهی آرامش
مهدیس حسینی
من کتابهایم را خیلی دوست دارم. امروز ریحانه خواهرم وقتی حواسم نبود چندتا از کتابهای من را پاره کرد. من خیلی عصبانی شدم، سرش داد زدم و به او گفتم حق ندارد که کتابهای من را پاره کند. ریحانه بغض کرد و زد زیر گریه. آنقدر عصبانی بودم که اصلاً متوجه نشدم چه حرفهای بدی به ریحانه زدم. مامان با شنیدن سروصدای ما آمد و از من پرسید چه اتفاقی افتاده و چرا ریحانه گریه میکند؟
برایش توضیح دادم که ریحانه کتابهای من را پاره کرده است و من عصبانی شدم و سرش داد زدم.
مامان گفت: «عزیزم! من درک میکنم که تو تا چه اندازه کتابهایت را دوست داری اما بهتر نبود با او آرامتر حرف میزدی و خشمی را که داشتی کنترل میکردی؟
گفتم: «مامان خودم متوجه شدم که کار خوبی نکردم؛ اما خیلی عصبانی بودم.»
مامان گفت: «عزیزم! وقتی عصبانی میشوی، اول نفس عمیق بکش و از یک تا پنج بشمار، خشم و عصبانیت یک احساس کاملاً طبیعی است. پیشنهاد میکنم با هم یک جعبه آرامش برایت درست کنیم. دفتر نقاشی و مداد رنگیهایت را درون جعبه بگذار و هر زمان عصبانی شدی احساساتت را نقاشی کن.
عزیزم! این را هم به یاد داشته باش که وقتی عصبانی میشویم ذهنمان مثل یک چهارراه شلوغ میشود. در این موقع چراغ راهنمایی ذهنمان قرمز است و ما باید چشمها و دهانمان را ببندیم و سکوت کنیم و هیچ کاری انجام ندهیم. بعد تا ده میشمریم تا چراغ راهنمایی زرد شود. وقتی چراغ زرد شد سهتا نفس عمیق میکشیم و زمانی که چراغ سبز شد میتوانیم چشم و دهانمان را باز کنیم.»
گفتم: «مامان متأسفم! من امروز رفتار خوبی نداشتم. بعد از این حتماً این کارها را انجام میدهم.»
ارسال نظر در مورد این مقاله