آثار خوب بچه‌ها

10.22081/poopak.2022.73674

آثار خوب بچه‌ها


کبوتر نامه‌رسان

آثار خوب بچه‌ها

به کوشش: سعیده اصلاحی

خواهش بارانی

پنجره باز بود و باد از پشت پنجره و از لای پرده، گل زیبایی را دید. گل در گلدان بود و چند غنچه‌ی کوچک داشت. باد خیلی دوست داشت سراغ گل برود و او را از نزدیک تماشا کند؛ اما گل خودش را پشت پرده پنهان کرده بود. باد نزدیک رفت و پرسید: «ای گل زیبا و خجالتی چرا خودت را پنهان کرده‌ای؟ از من می‌ترسی؟» گل جواب داد: «از دوستانم شنیده‌ام که باد می‌تواند مرا به راحتی پرپر کند.» باد لبخند زد و جواب داد: «بله، درست است؛ اما من دوست شما هستم و دلم می‌خواهد کمک‌تان کنم.» گل تشکر کرد و گفت: «ممنونم باد مهربان! راستش دوستان من در باغچه، تشنه هستند. آیا می‌توانی از ابر بخواهی تا باران شود و ببارد و گل‌ها را سیراب کند؟» باد جواب داد: «بله دوست زیبا و دانای من.»

باد سراغ ابر رفت و خواهش گل را به گوش او رساند. ابر هم به لطف خدا باران شد و بارید.

امیرعلی کنگرانی‌فراهانی- 10ساله

صدف و مروارید

دانه‌ی شن در کف اقیانوس تنها مانده بود و هیچ‌کس او را دوست نداشت. تنهای تنها و غمگین نشسته بود. ناگهان چشمش به یک صدف افتاد و خواست با او دوست شود. دانه‌ی شن به سراغ صدف رفت و به او گفت: «سلام صدف زیبا، خوش‌ به ‌حال شما که این همه تماشایی هستید و حتماً دوستان زیادی دارید، ولی من کوچک و زشت و تنهایم و هیچ دوستی ندارم.» صدف، شن‌کوچولو را در آغوش گرفت و گفت: «نگران نباش! من دوستت می‌شوم. با من بمان و صبر کن.»

روزها گذشت تا این‌که دانه‌ی شن به یک مروارید زیبا تبدیل شد. او که حالا خیلی دیدنی شده بود خواست از صدف خداحافظی کند تا بتواند به سمت ساحل برود و با بچه‌هایی که در اطراف ساحل بازی می‌کنند، دوست شود؛ اما صدف گفت: «هر چیز پر ارزشی، به مراقبت نیاز دارد. زیبایی تو هم هدیه‌ی خداست و خیلی ارزشمند است. پس باید مراقب خودت باشی. من از تو محافظت می‌کنم.» مروارید زیبا هم حرف صدف را گوش کرد و کنارش ماند.

محمدمهدی کنگرانی‌فراهانی– 10ساله

مثل حضرت رقیه (علیها السلام)

مامان یک پارچه‌ی گلدار و قشنگ خریده بود تا برای خودش چادر نماز جدیدی بدوزد. فاطمه که خیلی دوست داشت چادر سر کردن را یاد بگیرد گفت: «مادرجان می‌شود با این پارچه‌ی قشنگ و رنگارنگ برای من هم یک چادر بدوزید؟ چون دوست دارم مثل شما هنگام اذان چادر سر کنم و نماز بخوانم. من دیده‌ام که شما خیلی قشنگ با خدا صحبت می‌کنید. دوست دارم دست در دست شما و بابا به مسجد بروم و با خدای مهربان خلوت کنم و زیر چادر، حرف‌ها و آرزوهایم را با آفریدگار مهربانم در میان بگذارم.»

مادر لبخندی زد و جواب داد: «دختر نازنینم خیلی خوش‌حالم که دلت می‌خواهد مثل حضرت رقیهB حجاب داشته باشی و نماز بخوانی و با خدای مهربان گفت‌وگو کنی.» بعد برای فرشته‌ی کوچولویش یک چادر نماز زیبا دوخت.

مائده الله‌دادی- 11ساله

چراهای راضیه

روزی از روزها راضیه از مادرش پرسید: «مادرجان چرا وقتی دایی‌مهدی و دایی‌رضا به خانه‌ی ما می‌آیند شما چادر یا روسری نمی‌پوشید؛ اما وقتی عمواحمد یا شوهرخاله به منزل ما می‌آیند شما حجاب می‌کنید؟ می‌شود برای من توضیح بدهید؟»

مادر لبخندی زد و با مهربانی گفت: «دختر کوچولوی کنجکاو من، چه سؤال خوبی پرسیدی. پس لطفاً خوب گوش کن. دایی‌رضا و دایی‌مهدی، برادران من هستند و برای همین به من محرم‌اند؛ اما عمواحمد، برادر پدرت است و به من نامحرم است. شوهرخاله هم نامحرم است. در دین اسلام، شوهرخاله، شوهرعمه، پسرعمه و پسرعمو و پسردایی و پسرخاله به شما نامحرم‌اند و بعد از سن تکلیف یعنی وقتی نُه ساله شدی باید در مقابل آن‌ها حجاب داشته باشی؛ اما دایی‌ها و عموهایت به تو محرم هستند؛ و اگر در مقابل آن‌ها چادر نداشته باشی اشکالی ندارد. راضیه‌جانم این‌ها احکام دین خدا هستند و همه‌ی ما مسلمانان وظیفه داریم آن‌ها را رعایت کنیم.»

راضیه که جواب سؤالش را گرفته بود از مادرش تشکر کرد و تصمیم گرفت مثل او یک بانوی محجبه باشد.

کوثر الله‌دادی– 13ساله

چادر: حجاب برتر

من فرزند ایرانم

دختری با ایمانم

من با حجاب زیبایم

مثل فرشته‌هایم

با بال مهربانی

امیدی آسمانی

دستانم رو به خداست

او یاوری بی‌همتاست

دارم یک تاج بر سر

چادر: حجاب برتر

مهسا حسین‌پور– 11ساله

الگویم حضرت زهراست

حجاب مثل صدف

من هم هستم مروارید

من می‌درخشم با آن

مانند نور خورشید

مادر می‌گوید حجاب

اجرای حکم خداست

من هم مانند مادر

الگویم حضرت زهراست

عاتکه رمضانی– 11ساله

افتخار

حجاب من همیشه

باعث افتخار است

هر دختر با حجاب

نور پروردگار است

هدیه‌ی دین اسلام

نجابت و وقار است

فرشته کیانی– 8ساله

CAPTCHA Image