ماجراهای نبات‌کوچولو

10.22081/poopak.2022.73698

ماجراهای نبات‌کوچولو


خنده منده

ماجراهای نبات‌کوچولو

سیدناصرهاشمی

سوپ

خانواده‌ی نبات رفته بودند مهمانی. اول سوپ آوردند. نبات‌کوچولو سوپش را نخورد. صاحب‌خانه گفت: «دخترم چرا سوپت را نمی‌خوری؟»

نبات‌کوچولو جواب داد: «می‌خواهم سوپم را بعد از غذا بخورم که اگر جایی از معده‌ام خالی مانده با سوپ پر بشود.»

ریاضی

خانم‌معلم سر کلاس ریاضی پرسید: «نبات‌جان، توجه کن! پنجاه تومان نخود، سی تومان لوبیا و چهل تومان گوشت خریدیم. جمع‌شان چه‌قدر می‌شود؟»

نبات‌کوچولو پس از کمی فکر گفت: «یک کاسه آب‌گوشت حسابی!»

ناهار خوش‌مزه

نبات موقع ناهار از مامانش پرسید: «مامان ناهار چی داریم؟»

مادرش جواب داد: «هیچی.»

نبات‌کوچولو با خوش‌حالی گفت: «آخ‌جان! از شر املت راحت شدیم.»

مهربانی

نبات‌کوچولو یک دلستر آورد برای پدرش و گفت: «باباجان، بیا دلستر بخور.»

پدرش با تعجب گفت: «دستت درد نکند، چه عجب یاد من بودی؟»

نبات‌کوچولو گفت: «آخه از این تلخ‌هاست، خودم نتوانستم بخورم.»

اسمارتیز

نبات‌کوچولو به اسمارتیز خیلی علاقه داشت. پدرش یک بسته اسمارتیز می‌خرد و برای این‌که نبات همه را یک‌جا با هم نخورد، رویش می‌نویسد: «هر شش ساعت یک عدد.»

ضرب‌المثل

نبات‌کوچولو به مادرش گفت: «مامان این درست است که می‌گویند: جوینده یابنده است؟»

مادرش با لبخند گفت: «بله دخترم.»

نبات‌کوچولو پرسید: «پس چرا دیروز من هر چه گشتم شیرینی‌هایی که شما کنار گذاشته بودید را پیدا نکردم؟!»

هندوانه‌خور

پدر به خانه آمد و دید نبات‌کوچولو تمام هندوانه را خورده است. عصبانی شد و گفت: «دخترجان تو خجالت نمی‌کشی؟ هندوانه را تنهایی خوردی! هیچ فکر ما نبودی؟»

نبات‌کوچولو سرش را انداخت پایین و گفت: «باور کنید همه‌اش به فکر شما بودم که مبادا یک‌دفعه سر برسی!»

بیماری

نبات‌کوچولو حالش خوب نبود. پدرش او را برد درمانگاه. دکتر به نبات‌کوچولو گفت: «دخترم، گاهی حس می‌کنی که اشتها نداری و نمی‌توانی غذا بخوری؟»

نبات‌کوچولو جواب داد: «بله آقای دکتر درست است.»

دکتر گفت: «چه وقت‌هایی این‌گونه می‌شوی؟»

نبات‌کوچولو جواب داد: «پنج دقیقه بعد از این‌که غذایم را تمام می‌کنم.»

CAPTCHA Image