خنده منده
ماجراهای نبات کوچولو
سیدناصر هاشمی
* خانم معلم سر زنگ پارسی گفت: «بچهها بعضی از کلمهها با «ان» یا «ها» جمع بسته نمیشود، مثل درس که جمع آن میشود دروس. حالا نبات خانم شما هم یک مثال بزن!
نبات کوچولو که حواسش به عنکبوت آویزان شده از سقف بود، گفت:
- خانم اجازه مثل «خرس» که جمع آن میشود «خروس».
* بابا کتاب ریاضی نبات کوچولو را باز کرد و گفت: «ببین دخترم میخواهم عمل ضرب یادت بدهم، مثلاً دو ضرب در دو میشود چهار، یا دو ضرب در سه میشود شش. حالا تو بگو هشت ضرب در نه چند میشود؟»
ناگهان نبات کوچولو زد زیر گریه. بابا با تعجب پرسید: «دخترم چرا گریه میکنی؟» نبات کوچولو جواب داد: «قبول نیست بابا، آسانها را خودتان جواب میدهید و سختهایش را از من میپرسید!»
* نبات کوچولو با گریه از اتاقش آمد بیرون و گفت: «بابا هنوز توی اتاقم پشه هست.»
بابا گفت: «مگر نگفتم حشرهکش بزن!»
نبات کوچولو حشرهکش را که در دستش بود، نشان داد و گفت: «این پشه خیلی سمج است. هر وقت حشرهکش میزنم جناب پشه میرود جلو آینه و شاخکهایش را مرتب میکند و دوباره برمیگردد!»
* خانم معلم سر کلاس در مورد میوهها و سبزیجات حرف میزد. حرفش که تمام شد یک کیوی و یک سیبزمینی نشان نبات کوچولو داد و گفت: «دخترم این دو تا چه تفاوتی با هم دارند؟»
نبات کوچولو که اسم کیوی را فراموش کرده بود، گفت: «فکر کنم هر دو سیبزمینی باشند، فقط یکیشان مودار است و آن یکی کچل!»
*تلویزیون داشت کارتون مارکوپولوی جهانگرد را نشان میداد. مامان از دخترش پرسید: «نبات خانم میدانی جهانگرد کیست؟»
نبات کوچولو نگاهی به تلویزیون انداخت و گفت: «به نظرم به یک آدم بیکار پولدار که خیابانها را بگردد میگویند جهانگرد.»
* سر کلاس انشا خانم معلم گفت: «بچهها اگر مدیر کارخانه بودید چه میکردید؟» همهی بچهها شروع کردن به نوشتن. خانم معلم دید نبات کوچولو چیزی نمینویسد. رفت و پرسید: «دخترم چرا انشایت را نمینویسی؟»
نبات کوچولو، خانم معلم را نگاه کرد و جواب داد: «چون من مدیر کارخانهام، الآن هم منتظرم منشیام بیاید و انشایم را تایپ کند.»
* نبات کوچولو دندانش درد گرفته بود و گریه میکرد. پدر او را برد دکتر. خانم دکتر پرسید: «دخترم کدام دندانت درد میکند؟ دندان آسیا؟»
نبات کوچولو با گریه جواب داد: «خیر، دندان آسیا نیست. آن عقبی درد میکند. فکر میکنم دندان آفریقا یا اروپا باشد.»
ارسال نظر در مورد این مقاله