10.22081/poopak.2023.74563

داستان غروبِ یازدهم-شعر: ای وای یا حسینم

موضوعات

غروبِ یازدهم

مرتضی دانشمند

خورشیدِ روز عاشورا در آسمان قِل می‌خورد و در آن سوی دشت‌ها و سبزیِ نخلستان‌ها فرو می‌نشست . سربازان یزید سوار بر اسب‌ها در دشت کربلا می‌تاختند. چند نفرشان شعله‌هایی در دست داشتند. آن‌ها شعله‌ها را آوردند و توی خیمه‌ها انداختند. فریاد بچه‌ها بلند شد.

- آتش آتش.

چند نفر از بچه‌ها پیش عمه زینب دویدند.

 - عمه‌جان! آتش! چه کار کنیم؟

زینب(س) خیلی زود پیش امام سجاد(ع) آمد و گفت: «یادگار برادرم! چه کار کنیم؟»

امام سجاد که آن‌ روز کمی بیمار بود نگاهی به رو‌به‌رو کرد و گفت:

 - به بیابان فرار کنید!(1)

بچه‌ها از خیمه بیرون آمدند و به طرف بیابان دویدند. بعضی‌ها وقت نکردند کفش‌های‌شان را بپوشند. آن‌ها با پای برهنه بیرون دویدند. بانو‌‌ زینب، نقطه‌ای را در بیابان نشان داد. جایی که امام سجاد(ع) نشان داده بود. آن‌جا آتش نبود.

-  آن‌جا بروید. مواظب بچه‌ها هم باشید.

خانم‌ها و بچه‌ها به سمتی که بانو زینب گفته بود رفتند و گوشه‌ای در کربلا ایستادند. بانو زینب توی خیمه‌ای آتش‌گرفته رفت و بین شعله‌ها خوب نگاه کرد. می‌خواست مطمئن شود کودکی در خیمه نمانده است. بعد خودش را به خانم‌ها و بچه‌ها رساند. چند تا از سربازان یزید با اسب‌های‌شان دور خانم‌ها و بچه‌ها تاب می‌خوردند. زینب مقابل سربازان ایستاد و بین بچه‌ها و سربازان فاصله انداخت. بچه‌ها دامن عمه‌ زینب را در چنگ گرفتند و به سربازان نگاه کردند . یکی از سربازان با تعجب پرسید: «این زن کیست؟»

کسی به او جواب نداد. دوباره پرسید: «این زن کیست؟»

یک نفر جواب داد:

- او زینب؛ دختر علی و خواهر حسین است.

سرباز اول سر تکان داد، شمشیرش را پنهان کرد و گفت: «بله درست است. او دختر‌ِ علی و خواهرِ حسین است! مانند آن‌ها نه از شمشیر می‌ترسد و نه از آتش هراس(2) دارد.»

 

  1. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۵۴. ۲
  2. ترس.

 

ای وای یا حسینم

 

چشمان آسمان باز

در سوگ و غم نشسته

خورشید قلب او هم

از درد و غم شکسته

 

از شاخه ی لب او

پرواز کرده لبخند

پیچیده در فضایش

بوی گلاب و اسفند

 

من هم شبیه اویم

غمگین شده هوایم

یک کوه غصه دارم

بر روی شانه هایم

 

چون که رسیده از راه

ماه  غم و محرم

روییده بر لب من

ای وای یا حُسینَم

 

شهرام رفیعی

CAPTCHA Image