دوستانه
خبرچینی
مهدیس حسینی کارشناس روانشناسی بالینی
ساره یک عادت خیلی بد داشت، همیشه چغلی میکرد، آنقدر چغلی کرده بود که همه او را به اسم سارهی خبرچین صدا میکردند. وقتی بابا از سر کار آمد، ساره سریع رفت و به بابا گفت: «سبحان امروز مدادش را گم کرده است.» یا توی مدرسه وقتی هانیه داشت یواشکی آخر کلاس خوراکی میخورد، ساره بلند گفت: «خانم معلم هانیه داره چیزی میخوره.»
یا مدام در خانه فریاد میکشید: «مامان، سبحان کنترل تلویزیون را برداشته؛
مامان، سبحان مشقهاشو ننوشته؛
مامان، سبحان اتاقش رو مرتب نکرده؛
مامان ...»
یک روز که ساره دوباره خواست فریاد بزند مامان، مامان با عصبانیت گفت: «ساره اگر بخواهی به خبرچینی ادامه بدهی به مرض چغلی کردن دچار میشوی. یادت باشه هر بار که چغلی و خبرچینی کنی زبانت بنفش میشه و میخاره و دراز میشه و از دهنت میزنه بیرون.»
ساره گفت: «اما من فکر میکردم مهمه که به شما خبر بدم سبحان چه کار میکنه یا توی مدرسه بگم هرکس چه کاری را انجام میدهد.»
مامان گفت: «ساره جان، عزیزم، چغلی کردن قانون دارد.
اگر کسی یا حیوانی در خطر بود تو باید به دیگران خبر بدهی.
اگر مشکل به تو مربوط میشود اول سعی کن خودت به تنهایی مشکل را حل کنی، اگر موفق نشدی به دیگران اطلاع بده.
دقت کن و ببین مشکلی که پیش آمده همین الآن باید حل شود یا میتوان آن را بعداً حل کرد.
در پایان به خاطر داشته باش اگر مشکلی که پیش آمده نه برای کسی خطر دارد و نه به تو مربوط میشود خبرچینی نکن.»
ساره بعد از آن عادت چغلی کردن را کنار گذاشت و هر بار که میخواست حرفی بزند اول به قوانین چغلی کردن فکر میکرد، بعد تصمیم میگرفت که آن حرف را بزند یا خیر.
بچههای نازنین شما چهطور؟ آیا تا به حال زبان شما بنفش شده؟
ارسال نظر در مورد این مقاله